Montag, 22. Februar 2010


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ


نگاه نهج البلاغه به نو جوانان


تهيه و ترتيب:

راتب نجم
ماه مارچ سال 2010المان



دوره نوجوانى حساس‏ترين و با اهميت‏ترين دوران زندگى انسان است كه معمولاً بين سنين 12 الى 18 سالگى مى‏باشد. در اين دوره فرد نه كودك و نه هنوز به درستى بالغ شده است و دوره بحرانى زندگى خود را مى‏گذراند كه گاهى رفتار و اعمال كودكانه او موجب آزار بزرگترها و گاهى رفتار عاقلانه او باعث تحسين و تعجّب آنها مى‏شود.

نوجوان در سنينى قرار دارد كه به درستى نمى‏داند چه بايد بكند؟ كدام شيوه را در زندگى خود برگزيند؟ برخى بزرگترها به او مى‏گويند: تو هنوز بچّه‏اى! گاهى ديگران به او مى‏گويند: تو ديگر بزرگ شده‏اى چرا كارهاي بچّه‏گانه از تو سر مى‏زند؟ او خود را در اين امر و نهى، سرزنش و عتاب، حيران مى‏بيند.

مراحل رشد


دوره نوجوانى به سه مرحله تقسيم مى‏شود:


1. مرحله قبل از بلوغ : كه هنوز فرد در اين مرحله احساس كودكى مى‏كند و به تدريج صفات بلوغ شروع به ظاهر شدن مى‏كند.

2. مرحله بلوغ : كه بين مرحله كودكى و نوجوانى قرار دارد. معيارهاى بلوغ در اين مرحله ظاهر مى‏شود و بيشترين تغيير جنسى صورت مى‏گيرد و بر والدين و مربيان لازم است در اين مرحله عنايت ويژه‏اى به نوجوان نمايند و راهنمايى‏هاى لازم را نسبت به او دريغ ننمايند و نوجوان را از نظر فكرى يارى دهند. چون آنان براى رشد روانى و سازندگى خود، نيازمند هدايت و راهنمايى مربيان صالح و انديشمند هستند تا چگونه زيستن را بياموزند و هويت خود را دريابند و از بروز اعمال ناهنجار در برابر حوادث به وجود آمده جلوگيرى نمايند.

3. مرحله بعد از بلوغ : كه شخصيت نوجوان تا حدّى در اين مرحله شكل گرفته و انتخاب دوست، شغل، رشته تحصيلى و... بهترين همدم او در زندگى است.

نوجوان در اين مرحله با تغييراتى روبروست كه از جمله آن، رشد بى‏تناسب اعضا و اندامهاست كه گاهى نمى‏تواند بر اندامهاى خود مسلّط شود. پر انرژى، پر سر و صدا و شلوغ، كم‏حوصلگى، سركش و طاغى و ناآرام بودن، و در عين زمان دوستدار احترام به شخصيت و استقبال از راهنمايى‏هاى ديگران، از ديگر ويژگى‏هاى اوست.

نهج‏البلاغه يكى از برترين كتابى است كه تراوش روح مرد با عظمتي چون علي ابن ابوطالب (ع)، كه مظهر قرآن ناطق و بزرگ‏ترينِ مفسّران و تربيت شده پيامبر عظيم‏الشّأن اسلام حضرت خاتم مرتبت (ص) است.

سخنان حضرت على عليه‏السلام كه نهج‏البلاغه بخشى از آن مى‏باشد، از نظر قواعد ادبى و لفظى و اخلاقى در حدّ معجزه است و تا كنون هيچ كلام بشرى به پاى آن نرسيده و با آن برابرى ننموده است. ابن ابى‏الحديد معتزلى ـ شارح بزرگ نهج‏البلاغه ـ در مقدّمه كتاب خود مى‏نويسد: بحق، سخن على عليه‏السلام فوق كلام مخلوق و دون كلام خالق مى‏باشد.

نهج البلاغه مشحون از مواعظ و حكم آموزنده درباره موضوعات مختلف از جمله نوجوانان است كه به كارگيرى آن، مهمترين راه‏ حل جهت تربيت و سعادت مى‏باشد. در اين بحث «نگاه نهج‏البلاغه به نوجوانان» به چند محور اشاره مى‏شود كه عبارتند از:

الف: نوجوان و تربيت.
ب: نوجوان و عبادت.
ج: نوجوان و الگوپذيرى.
د: نوجوان و دوست‏يابى.
ه: نوجوان و سياست.
و: نوجوان و گناه.

الف) نوجوان و تربيت
در تربيت نوجوانان بايد به چند اصل تربيتى توجّه نمود؛ از جمله:

شناخت مسائل اين نسل، توجّه به پايه‏هاى خُلقى اين نسل، توجّه به اصل محبت و انس و دوستى با نوجوانان و پرهيز از اعمال قدرت و اجبار.

على عليه‏السلام به تربيت نفس توجّه ويژه‏اى دارد و مى‏فرمايد: اى مردم! خودتان عهده‏دار تربيت نفس خويش باشيد و آن را از كشيده شدن به طرف هوسها و عادات ناروا باز داريد. (نهـج البـلاغه بـاب حـكمت ش 359)

و نيز مى‏فرمايد: زنهار! زنهار! در تربيت و سازندگى خويشتن تلاش كن (نهج البلاغه نامه 30) 2

امام على عليه‏السلام به پدران نيز توصيه مى‏كند:
با فرزندان خود دوست شويد؛ زيرا
مودّة الآباء قرابة بين الأبناء دوستى ميان پدران سبب خويشاوندى ميان فرزندان است (نهج البلاغه باب حكمت ش 307)
و نيز به علت تأثير خانوده‏ها بر شخصيت نوجوانان، سفارش مى‏كند. روابط خود را با افراد با شخصيت و اصيل و خانواده‏هاى صالح و خوش‏سابقه، برقرار سازيد. (نهج البلاغه نامه 52 و 53 )

امام تأثير محيط و جامعه را در تربيت فرزندان، به ويژه نوجوانان، گوشزد مى‏كند و مى‏فرمايد:
واسكن الأمصار العظام فانّها جِماع المسلمين، واحذر منازل الغفلة و الجفاء و قلّة الأعوان على طاعة اللّه در شهرهاى بزرگى كه مركز اجتماع مسلمانان است، مسكن گزين و از محيط و جوامعى كه اهل غفلت و ستمكارى در آنجـا هستند و يارانِ مطيـع خـدا كمتـر در آن نواحى يافت مى‏شوند، بپرهـيز. (نهج البلاغه نامه 69 )

ب) نوجوان و عبادت
طرز ارائه مسائل مذهبى به نوجوانان اهميت بسيارى دارد. امور مذهبى را به گونه‏اى بايد به آنها ارائه داد كه آنها احساس كنند در زندگى روزمره، اين امور قابل پياده شدن است. و بايد علم و دين را با امانت و صداقت به نوجوانان آموخت.

عبادت مهم‏ترين بخش اصول اسلام مى‏باشد و در نهج‏البلاغه به بندگى خدا و عبادت توجّه و تأكيد بيشتر شده است. عبادت اثرات دنيوى بسيارى دارد كه از جمله آن آرامش روانى و سلامت نفس مى‏باشد. على عليه‏السلام مى‏فرمايد: در تمام امور زندگى خود، خداوند را اطاعت كن، زيرا اطاعت از خداوند، بر هر كارى مقدّم است. نفس خود را به سوى عبادت بكشان و با آن مدارا كن.

از مهم‏ترين اركان عبادت، نماز و روزه و عمل به قرآن مى‏باشد. على عليه‏السلام توجّه به نماز و روزه و خواندن قرآن را گوشزد فرموده، از جمله ميفرمايند: نماز، گناهان انسان را مى‏ريزد. (نهج البلاغه خطبه 199)

و در جـاي ديگـر ميفرمـايند: بهتـرين وسيـله نزديكى به خـداوند، روزه مـاه مبـارك رمضـان است. (نهج البلاغه خطبه 110 )

و حقّ فرزند بر پدر را چنين تعريف ميكند كه نام نيكويى براى او انتخاب كند، اخلاق و ادب به او بياموزد و قرآن را به او آموزش دهد. ( نهج البلاغه كلمات قصار ش 399 )

ج) نوجوان و الگوپذيرى
الگوها در تربيت، تأثير بسيار زيادى دارد و هر چقدر الگو محبوب‏تر باشد، تأثيرپذيرى آن نيز بيشتر است. حضرت على عليه‏السلام از يك طرف بهترين الگو براى نوجوان و جوان مى‏باشد. چون امام علي (ع) دوران كودكى و نوجوانى را در كنار پيامبر اكرم (ص) گذراند، رفتار و اخلاق آن سرور گرامي اسلام (ص) را براى خود الگو قرار داده است؛ لذا مى‏فرمايد:

پيامبر (ص) مرا از دوران كودكى تحت تربيت خود گرفتند و هر روز يك اخلاق نيكو را به من تعليم و دستور مى‏دادند. (نهج البلاغه خطبه 334 )


قرآن كريم به مسلمانان خطاب مى‏فرمايد: رسول خدا ( ص) يك الگو و سرمشق كامل مى‏باشد. و حضرت عـلى (ع) و فـرزندانش بهتـرين الگـو براى نوجـوانان و جـوانان مى‏باشند. از اين رو با تبيين سيره زندگى امام علي (ع) مى‏توان امام علي (ع) را در تمام مراحل به عنوان الگو انتخاب كرد.

بايد توجّه نمود افرادى كه در سمت مربّى و معلّم نوجوان مى‏باشند، الگوى مناسب در تربيت‏ اند و نوجوان آداب زندگى را غالباً از اطرافيان، به ويژه مربّيان خود فرا مى‏گيرند. پس براي مربيان لازم است كه آنها اولآ خود را با الگوى برتر و كامل تر تطبيق نمايند، و منطبق سازند و نفس خود را اصلاح سازند. و بعدآ عملاً به تربيت نسل جديد بپردازند. على (ع) مى‏فرمايد: هر كس كه خودش را در منصب رهبرى مردم قرار دهد، لازم است قبل از تعليم ديگران، نفس خودش را اصلاح كند. ( نهج البلاغه كلامات قصار ش 73)

د) نوجوان و دوست‏يابى
نوجوان به داشتن دوست احساس نياز مى‏كنند و از اين ‏رو بايد آنها را در انتخاب دوست يارى نمود. دوست به حدّى در يك نوجوان تأثير دارد كه او خود را همرنگ دوستش مى‏كند و حتّى از لباس، رفتار و كلام او تقليد مى‏نمايد.

داشتن دوست، نوجوان را از تنهايى، كه ممكن است افسردگى و انزوا را در برداشته باشد، مى‏رهاند. امام على (ع) در

نهج‏البلاغه به يافتن دوستان خوب اشاره مى‏فرمايد و تأكيد دارد كه: دوستان را ابتدا مورد آزمايش و امتحان قرار دهيد و وقتى دوستى را خوب يافتيد، او را از دست ندهيد. امام علي (ع) مى‏فرمايد:
عاجزترين مردم كسى است كه از به دست آوردن دوست، ناتوان باشد و از او عاجزتر كسى است كه دوستانِ به دست آورده را ترك گويد. ( نهج البلاغه گفتار حكمت ش 12 )

نوجوان وقتى دوستى را يافت و يا درصدد يافتن دوستانى مى‏باشد، بايد به چند مسأله توجّه نمايد:

3

ابتدا اينكه به آراء و افكار ديگران احترام بگذارد و خود، فردى فروتن و متواضع باشد. و ديگر اينكه در دوستى، افراط و تفريط

روا ندارد كه ثمره آن، پشيمانى و ثمره دورانديشى و ميانه‏روى، سلامت و رستگارى است.(نهج البلاغه گفتار حكمت ش 181 )

و سوم اينكه راستگو بوده و به عهد خود وفا نمايد، چون هر كس امانت‏دار نباشد ضرر كرده و به مقصد نمى‏رسد. ( نهج البلاغه خطبه 199 )

و چهارم اينكه با دوستانش خوشرو بوده و حُسن خُلق را سرمشق خود قرار دهد. امام على (ع) مى‏فرمايد: اكرم الحسب حُسن الخل برترين خويشاوندى، خوشرويى و حُسن خلق است. ( نهج البلاغه كفتار حكمت ش 38 )

اما به پيروان خود گوشزد مى‏فرمايد: از دوستى با افرادى كه ضعيف‏العقل و بدعمل هستند، بپرهيز. زيرا انسان را با دوستش مى‏شناسند. (نهج البلاغه نامه 69 )

و يا مى‏فرمايد: از رفاقت با كسانى كه افكار و ظاهر اعمالشان ناپسنديده است، برحذر باش، چرا كه آدمى به رويّه و روش رفيقش خو مى‏گيرد و به افكار و اعمال او معتاد مى‏شود . ( نهج البلاغه نامه 69 )

ه) نوجوان و سياست
نوجوان و جوان كه پرجمعيت‏ترين بخش هر جامعه ـ به‏ويژه جهان‏آسيائى و آفريقائى را تشكيل مى‏دهند، طبعاً بايد با سياست آشنا بوده و نقش برجسته‏اى در امور ادارى ايفا نمايند و نظام سياسى حاكم نيز با حُسن نيّت، اعتماد اين قشر عظيم را به خود جلب سازد. لازم است با تشكيل جلسات متعدّد، جوانان و نوجوانان را با مسائل سياسى آشنا كرده و نقش قدرت‏هاى سلطه‏گر را به آنها گوشزد نمود و آنها را آزاده بار آورد. حضرت علي (ع) در اين‏باره مى‏فرمايد: بنده ديگران مباش، خداوند تو را آزاد آفريده است. (نهج البلاغه نامه 31 )

و) نوجوان و گناه
على عليه‏السلام دوران نوجوانى را از سه جهت بسيار حسّاس بيان مى‏كند:
اوّل : اينكه قلب نوجوان مانند زمين، خالى و مساعد است كه هرچه در آن بكارى همان درو مى‏كنى: انّما قلب الحدث كالأرض الخالية مهما اُلقى فيها من كلّ شى‏ء قبلته

دوم : اينكه دوران نوجوانى را زودگذر مى‏داند و گوشزد مى‏فرمايد سريعاً آن را دريابيد: بادر شبابك قبل هرمك و صحتك قبل سقمك

سوم : اينكه شيطان در اين زمان به نوجوان زياد روى مى‏آورد و لازم است براى آن پناهگاه خوبى در نظر گرفت كه بهترين پناهگاه، قرآن كريم، سنت پيامبر اكرم (ص) و ادعيه مى‏باشد و گرنه، گناه انسان را در دنيا و آخرت رسوا مى‏سازد و بركت را از مال او برمى‏دارد و ناراحتى‏هاى روانى را نصيبش مى‏سازد. از نظر على عليه‏السلام هر گناهى در زندگى، آثار سوئى دارد، مثلاً: دروغ، ايمان را از انسان دور مى‏كند، فحش و بدزبانى، زهد را دور مى‏سازد و سخن‏چينى، رابطه دوستى را از بين مى‏برد. ( كلمات قصار ش 239)

چند كلام كوتاه از علي (ع) : ( كلام قصار علي (ع) در نهج البلاغه)

-‌ خدا را در هر نعمتي حقي است، هر كس آن را بپردازد، فزوني يابد و آن كس كه نپردازد و كوتاهي كند در خطر نابودي قرار گيرد.
- سلامت تن در دوري از حسادت است


- هنگامي كه توانايي فزوني يابد، شهوت كاستي گيرد.


- مالي كه نابودي آن ترا پند ميدهد از دست نرفته است.

- كسي را كه شكيبايي نجات ندهد، بي تابي او را هلاك گرداند.


- صحابي بودن و خويشاوندي بودن با رسول الله (ص) ملاك نجات نيست.


- از روزي كه حق براي من نمايان شد، هر گز دچار ترديد نشدم.


- اي فرزند آدم ! آنچه را كه بيش از نياز فراهم كني، براي ديگران اندوخته اي. 4


- بسا لقمه اي گلو گير كه از لقمه هاي فراواني محروم كند.


- بردباري و تحمل سختي ها، ابزار رياست است.


- خداي را اطاعت كنيد كه در نشناختن پروردگار عذري نداريد.


- آن كس كه از افكار و نظرات گوناگون استقبال كند، صحيح را از خطا خوب شناسد.


- خردمند آن است كه هر چيز و هر سخني را در جاي خودش مي نهد.


- چون كسي به تو گمان نيك برد، خوشبيني او را تصديق كن.


- از فرار نعمت ها بپرهيزيد، زيرا هر گريخته اي باز نمي گردد.


- تلخي دنيا شيريني آخرت است و شيريني دنياي حرام، تلخي آخرت.


- اي فرزند آدم ! خودت وصي مال و اعمال خويش باش، امروز به گونه عمل كن كه دوست داري پس از مرگت عمل كنند.


- آن كس كه لباس حياء بپوشد، كسي عيب او را نبيند.


- شگفتا كه حسودان از سلامتي خود غافل مانده اند.


- در دگرگوني روزگار، گوهر شخصيت مردان شناخته مي شود.


- حسادت بر دوست، از آفات دوستي است.


- كسي كه به نوايي رسيد، تجاوز كار شد.


- دو دعوت به اختلاف نرسد جز اين كه يكي باطل باشد.


- كسي كه خود را در جايگاه تهمت قرار داد، نبايد جز خود را نكوهش كند.

از علي آموز اخلاص عمل





تهيه و ترتيب :

احمد راتب نجم

ماه مارچ سال 2010 مطابق با حمل سال 1389

المان

بنام پيوند دهنده قلب ها

نــو روز

روز نوروز است خدا جان جنده بالا ميشود

از كـرامات سخي جــان كـورو بينـا ميشود

جشن باستـاني نوروز از زمانه هاي دور و درازي تا اكنـون با شكوهمندي خاصي در سر زمين باستاني افغانستان با شرايط خاص اش تجليل ميگردد. اين جشن كه بنام ميله نوروز هم ياد ميشود ، نويد بخش ختم زمستان و آغارگر بهار دلنشين و پر از طراوت مي باشد . اين جشن تاريخ كهن دارد كه در درازاي تاريخ از نسلي به نسلي به ميراث رسيده و در هر مقطعي از زمان ، به تناسب شرايط و خواسته هاي زمانه به شكل ها و شيوه هاي خاصي برگذار ميگردد.

در تجليل از اين جشن كهن و باستاني و سنتي ، مبني بر فرهنگ امروزي مردم افغانستان ، چيزي عمده اي كه وجود دارد ، همانا پيشواز از بهار و شكرگذاري در برابر خداوند جهانيان (ج) است.

نوروز اين دروازه عبور از موسم سرما و يخ بندان بسوي دامنه هاي شاداب و پر از طراوت و عطر هاي دل انگيز بهاري ، در سر زمين ما ، روزي تاريخي و باستاني است كه در گوشه و كنار كشور ما خصوصيت آن هويدا و بر ملا است. باشندگان هر منطقه از اين روز نظر به توان و عنعنه با ميراث مانده از نيكان شان استقبال مي كنند و در اين ميان استقبال از ميله نوروز در منطقه جمال مينه (كارته سخي ) از دبدبه خاصي بر خوردار است ، كه مدت چهل روز قبل از فرارسيدن روز نوروز در دامنه زيارت سخي جشن ها و بازاري هاي گوناگون برپا است ، كه به نام جوبه سخي جان معروف ميباشد .

در اين ايام در احاطه و اطراف زيارت سخي ، دوكان هاي ماهي و جلبي پزي ، دوكان هاي شش كبابي ، بازار كروسل يعني بازع هاي سنتي اسبك چوبي و دولي گگ ها و بازرارفروش سامان بازي از قبيل شمشيرك و غرغرانك و هزران بازي هاي كودكانه و مخصوصآ بازار چوري فروش ها كه دختران جوان را دور شان جمع ميكنند و با تيزي و هوشياري تمام ، كوشش دارند كه چوري هاي شيشيه اي را با هزران خنده ها و قهقه ها بر مشتريان شان بفروشند، كه تماشاي همه اين صحنه ها با همان كيفيت سنتي و عنعنوي اش ، دل آدم را به جوش و خروش آورده ، و صفاي دل را تازه تر ميكند.

از يك طرف صداي موشيقي سنتي افغاني با آهنگ هاي دل نشيني بيا كه بيرم به مزار ملا محمد جان ...... و از طرف ديگر صداي جاذبه انگيز قرآن كه در فضا آسمان طنين انداخته ، و از طرف ديگر صداي قهقه ها و خنده هاي بچه ها و نوجوان ها كه از اسبك چوبي و دولي گگ ها ، لذت برده اند . صحنه هاي پر از مهر و وفا جاذبه عشق است ، كه دل را طروات ميدهد.

و بدين ترتيب براي خوش آمد بهار و ميله نوروز و تخت نشيني شاه ولايت معاب ، همه آمادگي ميگيرند و تلاش مي ورزند تا با چهره هاي شاد و لبان متبسم ، از اين جشن باستاني نوروز استقبال به عمل بيآورند. قبل از رسيدن نوروز و تحويل سال جديد ، سفره هاي هفت سين يا هفت ميوه رنگين كننده سفره ها ميشود ، كه دوستان نثار عزيزان و مهمانان شان ميكنند.

در شب نوروز فاميل ها دور هم جمع شده و بزرگسالان با روشن كردن شمع ها و آوردن شيرني و آب ميوه هفت سين ، براي همه اعضاي خانواده به دعا و نيايش ميپردازند. مادران و دختران در اين شب به تهيه سمنك ميپردازند ، كه اين غذا هم يكي از سنت هاي نوروزي ميباشد ، كه بعضي ها در هنگام تهيه اين غذا ، آهنگ هاي سنتي را دنبال ميكنند :

سمنك در جوش ما كفچه زنيم ديگران در خواب ما دفچه زنيم
سمنک نذر بهار است ميله اي شب زنده دار است اين خوشي سال يك بار است

در روز اول ماه حمل كه بنام روز نوروز معروف است ، با بلند شده جنده شاه ولايت معاب كه معروف بر تخث نشيني او ميباشد در اكثر نقاط افغانستان ، مردم با شادماني و جشن هاي محلي و سنتي پرداخته ، كه از آن جمله سنت ها و عنعنات ، يكي هم تهيه غذا براي ظهر روز نوروز است كه اين غذا اهميت و سنت خاص خودش را دارد . غذاي اين روز متشكل از چلو سفيد با سبزي قورمه و مرغ سفيد ميباشد . چلوي سفيد معني پاكي و صفاي قلب را ارائه ميكند ، كه سبزي قورمه مفهوم شادابي سرسبزي و خرم بودن است و مرغ سفيد هم معني صلح و دوستي و امنيت را ميرساند. كه با آمدن بهار از صفاي قلب در راه آبادي و سرسبزي با صلح و صفا و صميميت در نوسازي جامعه در خدمت بشريت بايد بود.

مفهوم تخت نشيني شاه ولايت معاب ( علي ابن ابو طالب عليه السلام ) ، با بلند كردن جنده مبارك عبارت از آن است كه : در سال دهم حجرت در روز هژدهم ذي الحجه زمانيكه رسول اكرم (ص) علي ابن ابوطالب (ع) را در غدير خم به جانشيني خويش تعين كرد ، آن روز در همان سال دهم حجرت ، مصادف بود با اول ماه حمل (فروردين ) سال شمسي .

و بدين ترتيب فاميل ها براي آمدن بهار و نوروز آمادگي ميگيرند و تلاش مي ورزند تا با چهره هاي شاد و لبان خندان به استقبال يكديگر رفته و با پهن كردن سفره هاي هفت سين و ديگر غذا هاي متنوع ، در فضاي آرامش و صميميت و صفا با يك ديگر خوشي و شادماني كنند.

يكي ديگر از سنت هاي نوروز اين است كه زنان و جوانان ، مخصوصآ كودكان با لباس هاي نو و رنگارنگ براي لگد كردن سبزه ها به چمن ها و دامنه هاي سر سبز ميروند . مفهوم اين لگد كردن ها اين است كه به سوي طبيعت آزاد در فضاي باز ، دردامنه هاي كوه ها ، چمن ها و تپه ها براي استشمام طراوت بهاري و بوي خوش سبزه ها و تماشاي لاله ها كه كيفيت خاص خودش را دارد ، رفته و از هواي تازه و پرطروات بهار استفاده كرد.

مردم شهر كابل و حومه آن ، در روز نوروز عمدتآ در زيارت سخي ، شهداي صالحين ، عاشقان و عارفان ، خواجه صفا ، باغ بابر شاه و زيارت ملا بزرگ جمع مي شوند . در اين روز دو رويداد هيجان انگيز صورت ميگيرد ، كه يكي آن بلند كردن جنده مبارك زيارت سخي و ديگر آن بالا كردن علم مندوي است. بر آفراشتن جنده سخي در كابل در نزد معتقدان و اخلاص مندان علي شير خدا (ع) چنين است كه ، چند روز پيش از نوروز جنده را با تكه هاي سبز زري و دستمال هاي ابريشمي مزين كرده و در شب نوروز در زيارت سخي با مناقب خواني در صفات علي شير خدا (ع) پرداخته و در روز نوروز كه نخستين روز سال خورشيدي ميباشد به ساعت 9 صبح در حالي كه هزران انسان براي تماشا آمده اند ، در حضور جمع كثيري از روحانيون ، علم سخي شاه مردان توسط اخلاص مندان در ميان شور هلهله و هيجانات مردم بلند مي گردد. در حين كه علم بلند ميشود و آركستر مخصوص ، موزيك احترام را مينوازد ، از هر سوي صداهاي هيجان آميز يا علي يا علي و كف زدن هاي هيجان انگيز به گوش مي رسد. كه بعد از بلند شدن جنده مبارك يك روحاني عليقدر دعاي تحويل سال را خوانده و از بارگاه ايزد متعال ، خير و بركت و صحت و سلامتي و سعادت دارين را نصيب مردم شريف افغانستان استدعا مي كند.

بلند كردن توغ مندوي در كابل ، جاي كه انبار و فروش مواد غذايي و ضرورت هاي گوناگون زندگي مردم است . دوكانداران و مردم را عقيده بر اين است كه پوش كردن جديد توغ مندوي و بر آفراشتن مجدد آن ، هر ساله به روز نوروز و اعطاي خيرات و نذر ها ، باعث خير و بركت مندوي ميشود و مندوي در جريان سال خالي نمي ماند.

در شهر مزار شريف ميله گل سرخ از بزرگترين محفل نوروزي در شمال كشور افغانستان ميباشد . در زيارتي كه منسوب به نام علي شاه مردان (ع) است ، جنده مبارك به تشريفات خاص بلند ميشود ، كه اين جشن ميله گل سرخ چهل روز ادامه دارد و هر چهار شنبه مردم با خانواده هاي خود به زيارت سخي ميروند و اين جنش را به طور خانواده گي بر پا ميكنند. كه بعد از چهل روز كه به نام جـنده غلـطان مشهور است ، اين علـم مـبارك را دوباره پـايـان آورده و به اين ترتيب ميـله جشن گـل سرخ در شهرمزار شريف به پايان ميآيد.

يكي ديگر از سنت هاي نوروز و شروع سال ، ميله نهال شاني در شهر هاي افغانستان ميباشد كه در این مراسم که در روز اول سال اجـرا می‌شود کشاورزان به شهرها می‌آیـند و تولیـدات خود را به نمـایش می‌گـذارند وبه نهال شاني و سر سبزي كشور ميپردازند. در سال‌هـای اخیـر این مراسم تنها درشهر کابل و برخی شهرهای بزرگ اجـرا می‌شود ، كه تعــدادي كثيـري از مـردم و حتی شخصیت‌های بلند پایه حکومتی نیز در تماشای آن شرکت دارند .

يكي ديگر از سنت هاي جشن نوروزي جشن كمپيرك ميباشد كه اين جشن در مناطق مركزي افغانستان برگذار مي شود . كمپيرك مردي است با لباس بلند رنگارگ كه نماد بهار دانسته ميشود. ريش دراز و كلاه بلندي بر سر دارد و به زبان قلمي فصيح و لهجه اي همان منطقه حرف ميزند . كمپيرك با پيروزي در جنگي نمايشي با لشكر سپيد پوش ، كه نماد زمستان است ، نويد بهار را به مردم ميدهد و براي مردم دعا ميگويد. كمپيرك با افراد خود با سخنان طنز آميز و خنده آور شادي مي آفريند و از مردم كمك جمع مي كند و به فقيران ميدهد.

دعاي تحميل سال نو و روز نو روز از شعائر اسلامي مي باشد .

تهیه وترتیب : الحاج احمد راتب نجم جنوری 2010 آلمان


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

حمد و ستايش خداي را كه مالك حقيقي اوست و درود بر پيامبر و خاندان او باد كه رهبران امت هستند و قرآن كتاب ماست كه سخن به حق مي گويد.

غدير خم

تمام اقوام و ملل جهان از هر طبقه و فرقه اي به تاريخ محتاج اند و هيچ فرقه اي نيازش به تاريخ كمتر از ديگر فرقه ها نيست ، منتها هرگروهي در پي مقصود خويش از تاريخ است و هدفي خاصي را دنبال ميكند. اما مورخ غرضي جز احاطه بر حوادث روزگار و آگاهي يافتن از احوال امم و اقوام پيشين و ثبت و ضبط آنها ، هدف ديگري ندارد.

واقعه تاريخي غدير خم از مهم ترين قضايا و خطير ترين موضوعات تاريخي در جهان اسلام است . زيرا اين واقعه مهم با بسياري از براهين قاطع مرتبط به آن ، زيربناي مذهب ميليون ها انسان است كه از آثار خاندان پيامبر (ص) پيروي ميكنند . از ميان اين جمعيت انبوهي پيروان مكتب اسلام ، مردان بزرگ ، دانشمندان ، تاريخ نگاران ، حديث گويان ، مفسرين قرآن ، فيلسوفان ، نخبگان و دانشوران برجسته برخاسته اند و كتاب هاي گرانبها در مورد غدير خم از خود به جا گذاشته اند ، كه ما در اين جا به ذكر اسامي آنان به طور اختصار ميپردازيم :

الف : مورخان و تاريخ نويساني كه واقعه غدير خم را در آثار و كتاب هايشان ذكر كرده اند :

1 : بلاذري (م279 ) در انساب الاشراف

2 : طبري (م276) در المعارف و الامامة و السياسة

3 : خطيب بغدادي (م463) در تاريخ بغداد

4 : ابن عبدالبر (م463) در الاستيعاب

5 : ابن عساكر (م571) در تاريخ الشام

6 : ابن اثير (م630) در آسدالغابة

7 : ابن ابي الحديد (م656) در شرح نهج البلاغه

8 : ابن خلكان (م681) در وفيات الاعيان

9 : ابن كثير شامي (م774) در البداية و النهاية

10: ابن خلدون (م808) در مقدمه ابن خلدون

11 : شمس الدين ذهبي (م784) در تذكرة الحفاظ

12 : ابن حجر عسقلاني (م852) در الاصابة و تهذيب التهذيب

13 : جلالاالدين سيوطي (م911) در تعدادي از كتاب هايش

14 : قرماني دمشقي (م1019) در اخبارالدول

15 : نورالدين حلبي (م1044) در السيرة الحلبية

ب : محدثان بزرگ جهان كه واقعه غدير خم را در آثارر شان ياد كرده اند :

1 : ابوعبدالله محمد بن ادريس شافعي (م204) در النهاية ابن اثير 2

2: امام احمد حنبل (م241) در مسند و مناقب خود

3 : ابن ماجه (م273) در سنن خود

4 : ترمذي (م279) در صحيح خود

5 : نسائي (م303) در الخصايص

6 : طحاوي (م321) در مشكل الاثار

6 : حاكم (م405) در المستدرك

7 : ابن مغازلي شافعي (م483 ) در المناقب

8 : خطيب خوارزمي (م568) در المناقب و مقتل الامام الحسين

9 : محب الدين طبري (م694) در الرياض النضر و ذخاير العقبي

10: حمويني (م722) در فرايد السمطين

11: ذهبي (م748) در التلخيص

12: هيثمي (م807) در مجمع الزوايد

13: متقي هندي (م975) در كنزالعمال

14: ابوعبدالله زرقاني مالكي (م1122) در وسيلة المال في مناقب الال

15: ابن حمزه دمشقي حنفي در البيان و االتعريف

پ : مفسران سرشناس كه در تفاسير شان به ذكر واقعه غدير خم پرداخته اند :

1: طبري (م310) در جامع البيان عن تاويل آي القرآن

2: تعلبي (م427) در الكشف والبيان في تفسير القرآن

3: واحدي (م468) در اسباب النزول

4: قرطبي (م568) در تفسير خود

5: فخرازي (م606) در مفاتيح الغيب

6: ابن كثير شامي (م774) در تفسير خود

7: نيشاپوري (م728) در تفسير خود

8: جلال الدين سيوطي (م911) در تفسير خود

9: خطيب شربيني (م977) در تفسير خود

10: قاضي شوكاني (م1250)

11: آلوسي بغدادي (م1270) در روح المعاني في تفسير القرآن و السبع المثاني

ت : متكلمان مشهور كه واقعه غدير خم را در كتاب هاي شان ذكر كرده اند : 3

1 : قاضي ابوبكر باقلاني (م403) در التمهيد

2: قاضي عبدالرحمن ايجي شافعي (م756) در المواقف

3: سيد شريف الدين جرجاني (م816) در شرح المواقف

4: بيضاوي (م685) در طوالع الانوار

5: شمس الدين اصفهاني در مطالع الانظار

6: تفتازاني (م792) در شرح المقاصد

7: قوشچي مولا علاء الدين (م879) در شرح تجريد

همه اين تاريخ نويسان و حديث گويان و مفسران و متكلمان در آثار شان به طور متفق القول در واقعه غدير خم به اين موضوع اشاره ميكنند كه : خاتم النبيا (ص) در جحفه ، منطقه غدير خم به امر خالق يگانه به خلافت ، ولايت ، وصايت ، رهبريت ، جانشني و اولي بودن بلافصل علي ابن ابي طالب (ع) بعد از خود شان ، ارشاد و ابلاغ كردند .

رسول خدا (ص) در سال دهم هجرت ، آهنگ زيارت خانه خدا كرد و مردم را به حج فراخواند و در نتيجه ، گروه عظيمي به مدينه آمدند تا در انجام اين تكليف الهي آن حضرت (ص) را همراهي كنند . اين تنها حجي بود كه پيامبر (ص) بعد از مهاجرت به مدينه انجام داد و هرگز نه پيش ازآن و بعد ازآن ، چنين عملي از آن حضرت (ص) به وقوع نپيوست. اين حج را در تاريخ به نام هاي : حجة الوداع ، حجة الاسلام ، حجة البلاغ ، حجة الكمال و حجة التمام ذكر كرده اند. در اين حج پيامبر (ص) به قصد مكه معظمه از مدينه خارج شد و تمامي زنان و اهل حرم خود را با خود به اتفاق تمام مهاجران و انصار و قبايل عرب و انبوهي از مردم در اين فريضه الهي حركت داد.

پس از آنكه رسول اكرم (ص) مناسك حج را انجام داد و با جمعي كه تعداد آنرا مورخين تا به 120هزار انسان تخمين ميكنند و به همراه آن حضرت (ص) بودند ، آهنگ باز گشت به مدينه فرمودند ، چون به غدير خم كه در نزديكي جحفه است رسيدند، جبرئيل امين فرود آمد و از جانب خداي متعال (ج) اين آيه را آورد :

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ . (سوره مائده آيه 67 )

اي پيـامبـر ! آنچـه از پروردگارت بر تو نـازل شده به مـردم ابلاغ كن كه اگر اين كار را نكني ، رسالتش را تبليغ نكرده اي و خداوند تو را از شر مردم محفوظ خواهد داشت.

كسانيكه نزول اين آيه شريفه را در غدير خم ميدانند و تصديق ميكنند قرار ذيل اند :

محمد بن كعب قرطبي ، ضمره بن حبيب ، عطية بن قيس ، حافظ ابونعيم در نزول القرآن ، جلال الدين سيوطي در التفسير بلماثور جلد 3 صفحه 117 ، ابن عساكر شافعي در تاريخ دمشق جلد 2 صفحه 76 ، شوكاني در فتح القدير جلد 2 صفحه 60

امام واحدي در تفسير اين آيه از سوره مائده در كتاب اسباب النزول ، صفحه 150از دو طريق معتبر يعني از عطيه وابوسعيد خدري نقل ميكند كه آيه يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ............. در غدير خم در باره علي ابن ابوطالب (ع) آمده است.

امام ابراهيم بن محمد حمويني شافعي در كتابش الفرائد از طريق ابوهريره و امام ابواسحاق در معني آيه يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ...... در تفسير كبير چنين ميگويد : پيش از نزول اين آيه نماز برپا ميشد ، زكات واجب بود ، روزه تشريع شده بود ، حج واجب بود ، حلال و حرام بيان شده بود ، امر به معروف و نهي از منكر معين بود ، و شريعيت محمدي منظم و احكام آن مشخص گرديده بود . بنآ با حديث من كنت مولاة فهذاعلي مولاة فقد ولايت عهدي مانده بود كه مستوجب اين همه تاكيد از ناحيه خداوند (ج) بود كه اصرار بر ابلاغ آن به نوعي تهديد درآمده بود. در اين آيه مباركه خداوند (ج) ميفرمايد : وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ، دين در حالت تكميل شدن است با ابلاغ اين موضوع ، نه اين كه همه دين و همه احكام آن تمامآ تكميل ميشود ، بلكه صرف با ابلاغ اين موضوع ، آن قسمت ازدين كه موضوع تعين جانشيني علي ابن ابوطالب(ع) است ، تكميل مي شود.

4

طبراني ، حافظ ابوجعفر ، محمد بن جريرطبري به اسناد خود در كتاب الولاية في طرق حديث الغدير و جناب امام احمد حنبل از زيد بن ارقم و نسايي از زيد بن ارقم و ديگران با سندي كه بر صحت آن اتفاق دارند نقل كرده اند كه پيامبر اسلام (ص) زمانيكه در غدير خم رسيد ، امر فرمودند تا آنهاي كه از پيش رفته اند برگردانيده شوند و آنهاي كه از عقب ميآيند در حركت شان تعجيل كنند . بعد از آنكه همه در غدير خم جمع شدند و نماز ظهر به جماعت ادا شد ، حضرت رسول اكرم (ص) در زير درخت هاي آنجا شروع به خطبه اي شان كردند و چنين فرمودند :

اي مردم نزديك است من به سوي خدا (ج) دعوت شوم ، و اين دعوت را پاسخ خواهم گفت :من مسئولم و پرسيده خواهم شد و شما نيز مسئول هستيد و بازجويي خواهيد شد ، در آنجا چه خواهيد گفت ؟

گفتند : گواهي مي دهيم كه تبليغ رسالت فرمودي ، جهاد كردي و نصيحت كردي ، خداوند جزاي خير به تو بدهد. پيامبر (ص) فرمود : مگر نه اين است كه شهادت ميدهيد بر اين كه جز خداي يگانه خداي نيست و محمد بنده و فرستاده اوست ؟ و شهادت ميدهيد بر اين كه : بهشت ، آتش ، مرگ ، و زندگي بعد از مرگ حق است ؟ و قيامت بدون ترديد خواهد آمد ؟ و خداوند (ج) مردگان را در قبرها زنده مي كند؟

گفتند : بلي به آن گواهي مي دهيم !

باز خاتم النبيآ (ص) خطاب به مردم فرمود : آي مردم آيا من نسبت به مومنان از خوشان اولي نيستم ؟

همه گفتند : بلي يا رسول الله تو هستي !

آنگاه رسول خدا (ص) عرض كرد : خداوندا گواه باش . سپس فرمود : اي مردم خداوند مولاي من است و من مولاي مؤمنانم و از خودشان بر آنها اولي هستم . آنگاه دست علي (ع) را با دست خودش يكجا بلند كرد و فرمود : فمن كنت مولاة فهذا مولاه – يعني – عليآاللهم وال من والاه و عاد من عاداه . پس هر كس من مولاي اويم ، يعني اين علي مولاي اوست ، خداوندا دوست بدار كسي كه او را دوست ميدارد و دشمن بداركسي كه با او دشمني ميكند.

اي مردم همانا خداوند (ج) علي را به عنوان ولي و امام شما تعين و نصب نمود و اطاعت از او را برهمه واجب كرد. حكم او جاري و گفتار او روا و نافذ است. هركس با اومخالفت ورزد ، از رحمت خدا (ج) دور شود و هر كس او را تصديق كند ، از رحمت پروردگار برخوردار آيد. بشنويد و اطاعت كنيد كه خدا (ج) مولاي شماست و علي امام و پيشواي شماست ، سپس امامت در فرزندان من از صلب او تا روز قيامت برقرار است.علمي نيست مگر خداي متعال آن را به من موهبت فرمود است و من آن را براي علي نقل كردم . از او روي برنتابيد و از اوامرش سر پيچي نكنيد ، زيرا اوست كه به سوي حق راهنمايي ميكند و به حق عمل مينمايد . علي بعد از من بر همگان برتر است و تا وقتي كه رزق بندگان ميرسد و خلق باقي هستند ، آن كس كه با اومخالفت ورزد از رحمت خدا (ج) بي نصيب ماند. من به امر خدا (ج) و از قول جبرئيل سخن ميگويم و هر كس بايد بنگرد كه براي فرداي خود چه پيش فرستاده است.

هركس من مولاي اويم ، اين علي مولاي اوست . و موالات او از جانب خداوند است كه آن را بر من نازل فرموده است . آگاه باشيد كه وظيفه خود را ادا نمودم ، امر حق را ابلاغ كردم و رسالتم را به انجام رسانيدم و آشكارا گفتني ها را گفتم .امارت و فرمانروايي مئومنان بعد از من براي احدي جز علي ابن ابوطالب روا نيست. سپس رسول خدا (ص) دست علي را بلند كردو فرمود : اي مردم اين علي برادر من ، وصي من ، گنجينه علم من و جانشين من است بر همه مئومنان.

اي مردم به خدا (ج) و رسول (ص) و به نوري كه با او نازل شده ، ايمان بيآوريد ، پيش از آنكه چهرها دگرگون شود و آنها به پشت سر بر گردانيده شود ، يا آنها لعنت گردد ، همان طوريكه اصحاب سبت لعنت شد . آن نور از خدا (ج) در من است ، سپس در علي و بعد در نسل اوست تا قائم ال محمد.

بعد از ختم خطبه شان آن حضرت مردم را امر فرمود تا با علي ابن ابوطالب (ع) بيعت كنند ، و همه مردم با تآسي از آن حضرت با علي (ع) بيعت نمودند و او را تبريك و تهنيت عرض داشتند . و ولايت و خلافت و جانشيني علي (ع) از طرف آن جمعيت به رسميت شناخته شد . تا آن جا كه جناب عمر(رض) در حضور همه اصحاب براي علي (ع) گفت : امسيت يا ابن ابي طالب مولي كل مؤمن و مؤمنة . گوارا باد بر تو اي فرزند ابوطالب كه مولاي هر مرد و زن مؤمن شدي . ( مفاتيح الغيب ج 3 ص 636 ، رغائب الفرقان نيشاپوري ج 6 ص 170 )

5

دراين خطبه و بيان ، حضرت رسول اكرم (ص) به مردم ارشاد ميكند كه آنچه كه من هستم بر شما اين علي (ع) نيز همان است، يعني همـان طـور كه مـن اولـي شمـا هستم ، اين علـي (ع) هم اولـي شمـا است . از آنجـا كه مفـهوم اولـي به معنـي سرپرست ، اختيـار دار ، مـولا ، رهبـر ، ولـي ، صاحب اختيـار ، اولي الامـر، ولايت ، حقـدار و پيشواي رسول اكـرم (ص) را بر مـردم ميرساند ، از جانب پيامبر در حق علي (ع) نيز مي رساند.

آنگه فرمود : اي مردم من پيش از شما ميروم و شما كنار حوض كوثر بر من وارد خواهيد شد ، و هنگامي كه بر من وارد شويد ، در مورد ثقلين از شما پرسش خواهم نمود ، كه پس از من با آنها چگونه رفتار كرده ايد ؟ ..... ثقل اكبر كه كتاب خداست كه يك طرف آن بدست خدا(ج) و طرف ديگرش در اختيار شماست ، به آن متمسك شويد كه نه گمراه ميشويد و نه تعغير و دگرگوني مي پذيرد ، و ثقل اصغر كه عترتم اهل بيتم ميباشد ، خداوند لطيف خبير مرا آگاه ساخته است كه اين دو از هم جدا نخواهد شد تا اين كه در كنار حوض بر من وارد شوند. ( طبراني ، ابن جرير و ترمذي و حكيم از زيد بن ارقم اين حديث را نقل كرده اند كه آنرا به طريق مسلم صحيح دانسته اند . به صفحه 25 كتاب صواعق مراجعه شود)

حاكم در مناقب علي (ع) در كتاب مستدرك خود در جز سوم صفحه 109 از زيد بن ارقم از دو طريق صحيح مطابق با شرط بخـاري و مسلم نقـل كرده است : هنـگامي كه رسول خـدا (ص) از حجـة الـوداع بـاز گشت و در غدير خم فرو آمد، فرمان داد تا زير درختان آنجا را جاروب كردند ؛ آنگاه فرمود : من دعوت از جانب حق شده ام و اجابت نموده ام ، من دو چيز پر ارزش در بين ميگذارم ، يكي از اين دو بزرگتر از ديگري است ، كتاب خدا (ج) و عترتم . ببينيد پس از من چگونه با آنها رفتار ميكنيد ؟ اين دو از هم جدا نخواهد شد تا در كنار حوض بر من وارد شوند.

سپس فرمود : خداوند عزوجل مولاي من است و من مولاي هر مومني هستم . آنگاه دست علي (ع) را گرفت و فرمود من كنت مولاة فهذا وليه . هر كس من مولاي او هستم اين ولي اوست . بار خداي دوست بدار كسي كه او را دوست ميدارد و دشمن بدار كسي كه با او دشمني مي كند.

آنجا كه رسول اكرم (ص) ميفرمايد : ببينيد كه بعد ازمن در حق آن دو چگونه رفتار مي كنيد ؟ دليل بر آن است كه فراموش نكنيد كه آنچه از اطاعت ، فرمانبري و تسليم بودن از طرف خداي عزؤجل بر شما در حق من احكام شده است ، بعد از من در حق اين دو ثقل نيز همان است . بناء آنجا كه بعضي ها كلمه اولي را به معني دوست و خليل تعريف كرده اند ، دور از حقانيت و درستي ميباشد.

امام احمد حنبل از زيد بن ارقم در مسندش جز چهارم صفحه 372 نقل كرده است : با پيامبر (ص) در سر زميني فرود آمديم كه به آن غدير خم گفته ميشد ، فرمان نماز داد و در آن گرماي سخت نماز گزارد . براي پيامبر(ص) پارچه اي را بر درختي پهن كردند تا سايه شود ، آن حضرت براي ما خطبه خواند و فرمود : آيا نميدانيد و آيا شهادت نميدهيد كه من نسبت به هر مؤمني از خودش اولي هستم ؟

همه گفتند : بلي

آنگاه دست علي (ع) را گرفت و فرمود : پس هر كس من مولاي او هستم ، علي مولاي اوست ، خداوندا دوست بدار آن كس كه او را دوست ميدارد و دشمن بدار آن كس كه او را دشمن ميدارد.

امام احمد از براء بن عازب از دو طريق چنين نقل كرده است : ما با پيامبر (ص) بوديم در غدير خم فرود آمديم ، ندا داده شد : الصلاة جامعة . براي پيامبر (ص) جايي زير دو درخت تهيه شد ، نماز ظهر گزارده و بعد از نماز خطبه بر ما خواند و دست علي (ع) را گرفت و گفت : آيا نميدانيد كه من به مؤمنان از خودشان اولي هستم ؟

همه گفتند : بلي

آنگاه فرمود : هر كس من مولاي او هستم علي مولاي اوست . بار خداي دوست بدار كسي كه او را دوست ميدارد و دشمن دار كسي كه او را دشمن مي دارد. پس از آن عمر بن خطاب ، علي را ملاقات كرد و به او گفت : گوارا باد بر تو اي فرزند ابوطالب كه مولاي هر مرد و زن مؤمن شدي.

6

امـام نسايي از عايشه دختر سعد ابن وقاص در كتاب خصآئص العلويه در باب منزلت علـي در صفحه 25 نقل مي كند : از پدرم شنيدم كه مي گفت : در روز جحفه پيامبر (ص) در حالي كه دست علي (ع) را گرفته بود ، خطبه خواند ، حمد خداي گفت . بر او ثنا فرستاد و سپس فرمود : اي مردم من ولي شما هستم .

عرض كردند : راست گفتي

پس از آن دست علي را بلند كرده و گفت : اين ولي و جانشين من است و دين مرا ادا مي كند . من دوستم با كسي كه او را دوست دارد و دشمنم با كسي كه او را دشمن دارد .

خداوندا ! دوست بدار هر كي ولايتش و خلافتش را بپذيرد و دشمن بدار هر كي با او دشمن باشد . بعدآ آن حضرت (ص) فرمود: شما را به خدا اهل بيتم را فراموش نكنيد ، شما را به خدا اهل بيتم را به فراموشي نسپاريد ، شما را به خدا اهل بيتم را از ياد نبريد .......

روايات در اين باره خيلي زياد است به طوري كه قابل استقصا و ضبط نيست .

1 : نسايي كتاب الخصائص ص 150

2 : مسند احمد بن حنبل ج2 ص 372

3 : مستدرك حاكم ج 3 ص 109

4 : صحيح مسلم ج 2 ص 1873

5 : خطيب بغدادي ج 8 ص 92

6 : ابن شافعي مناقب علي ص 19

7 : ابن كثير در تفسيرش ج 2 ص 14

8 : قندوزي حنفي در ينابيع الموده ص 115

9 : حسكاني در شواهد التنزيل ج 1 ص 157

10 : ابن جوزي در تذكرة الخواص ص 30

11 : خوارزمي در مناقب ص 80 12 : الوسي در روح المعاني ج 6 ص 55

بعد از آن كه حضرت (ص) خطبه شان را به مردم ايراد كردند و امت به همه گفتار شان شهادت دادند ، خداوند (ج) اين آيه مباركه را توسط جبرئيل امين بر آن حضرت (ص) در همان غدير خم نازل كردند.

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا . ( سوره مائده آيه 3 )

امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين براي شما پذيرفتم.

آنهاي كه نزول اين آيه شريفه را در غدير خم ميدانند .

1 : ابن مغازلي در مناقب ص 19

2 : خطيب بغدادي در تاريخ بغداد ج 8 ص 92

3 : سبط ابن جوزي در تذكرة الخواص ص 30

4 : سيوطي در اتقان ص 13

5 : ابن كثير در البايه والنهابه ج 3 ص 213 7

6 : فخررازي در تفسير كبير ج 3 ص 636

7 : امام ابو اسحاق در تفسير كبيرش

8 : حافظ ابونعيم در نزول القرآن

9 : محمد عبده در تفسير المنار ج 2 ص 86

10 : عبدالوهاب بخاري در تفسير القرآن

11 : ابن صباغ مالكي در افصول المهمة ص 25

12 : بدر الدين حنفي در في شرح البخاري ج 8 ص 584

13 : حمويني در فرائد السمطين ج 1 ص 185

همانگونه كه ذكر شد دراين اجتماع ، حدود اضافه از يك صد هزار انسان با رسول خدا (ص) حضور داشتند و سخنان آن حضرت (ص) را شنيدند و به فرمان او سر تسليم فرو آوردند . و ولايت و خلافت و جانشيني علي (ع) از طرف آن جمعيت به رسميت شناخته شد . تا آن جا كه جناب عمر بن خطاب در حضور همه اصحاب براي علي (ع) گفت : امسيت يا ابن ابي طالب مولي كل مؤمن و مؤمنة . گوارا باد بر تو اي فرزند ابوطالب كه مولاي هر مرد و زن مؤمن شدي . ( مفاتيح الغيب ج 3 ص 636 ، رغائب الفرقان نيشاپوري ج 6 ص 170 )

در اين جا ملاحظه ميشود كه جناب عمر بن خطاب تصريح كرده است كه علي(ع) مولاي تمام مردان و زنان مؤمن است . كه عبرت شان به طور استغراق بيـان شده است ، كه شامل جميع مؤمنين ، از زن و مـرد ، از همان عصر روز غديرخم مي شود.

در ادامه روايات در مسئله غدير خم ، براي تحقيق بيشتر به روايت ذيل توجه داشتن ، ما را به حقيقت مطالب آگاه تر ميسازد.

الف : روايت ابن مردويه : از ابن عباس روايت ميكند . هنگامي كه اين آيه نازل شد : يا آيها الرسول بلغ ما آنزل اليك من ربك نبي اكرم (ص) دست علي را گرفت و فرمود : من كنت مولاه فعلي مولاه ، الهم وال من والاه و عاد من عاداه . ابن مردويه اين حديث را از آبوسعيد خدري نقل كرده است و درآخر آن اين گونه آورده است : اليوم اكملت لكم دينكم ....... نبي اكرم (ص) فرمود : الله اكبر براي اكمال دين و تمام گرديدن نعمت و رضايت الهي با رسالت من و ولايت علي ابن ابي طالب . ( الدر المنثور ج 2 ص 298 )

ب : روايت ابن مغازلي : از ابوهريره روايت شده : هر كس روز هژدهم ذي الحجه را روزه بگيرد ، خداوند (ج) ثواب روزه شصت ماه را براي او مينويسد و آن روز غدير خم است . و هنگامي كه نبي مكرم (ص) دست علي بن ابي طالب را گرفت و فرمود : آيا من از شما بر خود شما سزاوارتر نيستم ؟ گفتند : بلي يا رسول الله . حضرت (ص) فرمود : من كنت مولاه فعلي مولاه . ... جناب عمر بن خطاب گفت : تبريك تبريك اي فرزند ابوطالب ، تو امروز مولاي من و مولاي هر مومن و مومنه اي هستي . در اين جا بود كه آيه نازل شد : اليوم اكملت لكم دينكم ... . ( مناقب علي بن ابي طالب ، ابن المغازلي ص 18 )

البته روايات متعددي در اين زمينه وجود دارد ، كه از آن جمله :

1 : روايت ابونعيم ، تاريخ دمشق ، ابن عساكر ج 42 ص 234 – خصائص الوحي المبين ، الحافظ ابن بطيق ص 93

2 : روايت نظزي : الخائص اعلويه – محفوظ اين روايت در شواهد التنزيل ، حاكم حسكاني ج 1 ص 200

3 : روايت صالحاني : توضيح الدلائل علي ترجيح الفضائل – محفوظ اين روايت در شواهد التنزيل حاكم حسكاني ج 1 ص 201

4 : روايت ابن ابي حاتم عبدالرحمن بن محمد بن ادريس رازي : الدر المنثور ج 2 ص 298 ، عمده القاري عيني ج 18 ص 206 ،اسباب نزول الايات واحدي نيشاپوري ص 135 ، فتح القدير شوكاني ج 2 ص 60 ، تفسير آلوسي ج 6 ص 193

5 : روايت ثعلبي : تفسير ثعلبي ج4 ص 91 و 92

6 : روايت واحدي : اسباب النزول واحدي ص 115 8

7 : روايت ابوسعيد مسعود بن ناصر سجستاني : شواهد التنزيل ج 2 ص 8

علاوه بر مسئله غدير خم ، خاتم النبيا (ص) در مواقع مختلف با اشاره به آيات قرآني و احاديث گهربارشان ، ولايت و امامت و خلافت علي (ع) و فرزندانش را تائيد و تاكيد نموده اند. از آن جمله :

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ . ( سوره نسآ آيه 59 ) اي كسانيكه ايمان آورده ايد اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر را و اولي الامر را. كه مصداق اطاعت در اين آيه شريفه معصوميت ميباشد. كه در كنار اطاعت مطلقه خدا (ج) و اطاعت مطلقه رسول (ص) ، اطاعت اولي الامر آمده است . از آنجا كه خدا معصوميت دارد و پيامبر معصوم است ، اولي الامر نيز بايد معصوم باشد . كه اطاعت اش واجب شده است. ( صحيح مسلم ج 7 ، صحيح ترمذي ج 5 ص 328 ، امام نسايي در خصائص ، مستدرك حاكم ج 3 ص 109 ، سيوطي در جامع الصغير ج 1 ص 353 ، تاريخ ابن عساكر ج 5 ص 436 و... )

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا . ( سوره فاطر آيه 32 ) آنان را از بنده گان مان كه بر گزيديم ، وارث علم قرآن نموديم. در آنجا كه رسول اكرم (ص) ، قرآن را ثقل اكبر و اهل بيت شان را ثقل اصغر ميگويند . و هر دو را در يك رديف قرار ميدهند.

رسول گرامي (ص) با استناد به اين آيه ، اين حديث را فرمودند :

انما مثل اهل بيتي كمثل سفينة نوح ، من ركبهانجا و من تخلف عنها غرق

مثل اهل بيت من ، مثل كشتي نوح است هر كس در آن سوار شود رستگار و هر كس از آن دوري جست غرق شد. (مستدرك حاكم ج 2 ص 343 ، كنز االعمال ج 12 ص 95 ، صواعق المحرفه ابن حجر ص 186 )

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَوَمَن يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ . ( سوره مائده آيه هاي 55 و 56 )

همانا ولي شما خداوند است و پيامبرش و آن مؤمناني كه نماز برپا ميدارند و در هنگام ركوع زكات (صدقه ) ميدهند و هر كس ولايت خدا و رسولش و آن مؤمنان را بپذيرد بي گمان حزب الله غالب و پيروز است.

آنهاي كه شان نزول اين آيه را در باره علي (ع) و ولايت او ميدانند :

1 : تفسير كشاف زمخشري ج1 ص 649

2 : تفسير طبري ج6 ص 165

3: تفسير قرطبي ج 6 ص 219

4 : تفسير ابن جوزي ج 2 ص 383

5 : تفسير فخررازي ج 12 ص 26

6 : تفسير ابن كثير ج 2 ص 71

7 : الدار المنشور سيوطي ج 1 ص 293

8 : احكام القرآن جصاص ج 4 ص 102

9

امام ابواسحاق ثعلبي در تفسير كبيرش از ابوذر غفاري نقل ميكند : شنيدم كه رسول اكرم (ص) به علي (ع) گفت : علي رهبر خوبان و قاتل كافران است ، هر كي او را ياري كند خدايش ياور باشد . پروردگارا ! برادرم موسي از تو درخواست كرد كه هارون را جانشينم قرار ده و با ياري او مرا تقويت كن . آنگاه خداي من به او فرمودي : اي موسي حاجتت برآورده شد. خدايا من هم بنده و پيامبر توآم ، پس سينه ام را بگشاي و امرم را آسان كن و از خاندانم علي را برايم جانشين تعين كن و به وسيله او نيرويم بخش . سپس ابوذر گفت : به خدا قسم ، هنوز سخن رسول خدا (ص) تمام نشده بود كه جبرئيل امين فرود آمد و اين آيه را براي پيامبر (ص) آورد. انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنواالذين............... كه ولايت و خلافت و جانشيني بلافصل علي (ع) را بعد از خاتم النبيآ (ص) دلالت ميكند.

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ. (سوره انبيآ آيه 73 ) و آنان را امامان و پيشوايان مردم ساختيم كه به امر ما هدايت ميكنند و كار هاي خير و بر پا كردن نماز و پرداختن ذكات را به آنها وحي نموديم و آنها ما را مي پرستند و عبادت ميكنند.

وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ . ( سوره سجده آيه 24 ) وآنان را اماماني قرار داديم كه به امر ما هدايت ميكنند ، براي اين كه در راه حق صبر كردند و به ما يقين داشتند.

با احاديث گرانقدر خاتم النبيآ (ص) مفهوم آيات بالا به خوبي هويدا ميشود . آنجا كه حضرت (ص) ميفرمايند :

يكون اثناعشر اميرآكلهم من قريش ( صحيح مسلم ج 6 ص 23 ) بعد از من دوازده امير ( خليفه ) خواهد آمد كه همه شان از قريش اند.

لا يزال امر الناس ما ضيا ماوليهم اثناعشر رجلآ كلهم من قريش ( صحيح مسلم ج2 ص 452 باب خلافة في قريش) امر بر مردم به خير خواهد گذشت ، مادام كه دوازده نفر بر آنها ولايت داشته باشد كه همه آنها از قريش اند.

يكون بعدي اثناعشر خليفة كلهم من بني هاشم ( ينايع المودة ص 445 ) بعد از من دوازده خليفه خواهد آمد كه همه آنها از بني هاشم هستند.

لا يزال الدين قائمآ حتي تقوم الساعة اويكون عليكم اثناعشر خليفة كلهم من قريش ( صحيح مسلم ج3 ص 1453 ) دين همچنان پا بر جاست تا قيامت برپا شود و يا اينكه دوازده خليفه بر شما خلافت كند كه همه آنها از قريش اند.

البته خاتم انبيا (ص) در مواردي مختلف در حقانيت علي (ع) و فرزندان شان كه بعد از آن حضرت (ص) ولي و خليفه مسلمين خواهد بود توصيه هاي زيادي كرده اند . كه با استناد به آيات قرآن كريم و احاديث آن حضرت (ص) اين مطالب به خوبي آشكار ميشود .

وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ. ( سوره قصص آيه 5 ) وميخواهيم كه بر مستظعفين منت گذاريم و آنان را امامان و پيشوايان قرار دهيم و وارثت زمين را به آنها واگذاريم.

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ . ( سوره بقره آيه 124 ) به ياد آور آنگاه كه ابراهيم را به اموري آزمايش كرد و او از پس آنها برآمد ، پس خداوند فرمود: من ترا امام و پيشواي مردم قرار دادم . ابراهيم گفت : آيا اين امر به فرزندان من ميرسد ، خداوند فرمود : ( به صالحين بلي ) ولي هرگز پيمان من ستمكاران را شامل نخواهد شد.

از اين آيه به خوبي معلوم ميشود كه خلافت و امامت منصبي است الهي كه خداوند (ج) به هر كسي كه خودش بخواهد ميدهد . كه امامت و خلافت پيماني است الهي كه جز بندگان شايسته اش ، همان هاي كه بدين خاطر آنان را برگزيده است ، ديگري را شامل نميشود. و اين شايسته گي را حضرت خاتم النبيآ (ص) بارها در حق علي (ع) بيان كرده است. آنجا كه مي فرمايد :

علي مع القرآن و القرآن مع علي لن يفترقآ ( المناقب ص 105 حديث 108 ) علي با قرآن است و قرآن با علي است و هر گز از هم جدا نمي شوند.

10

و در جاي ديگر آن حضرت (ص) با علي (ع) چنين صحبت مي كند: اشبهت خلقي و خلقي و انت من شجرتي التي انا منها . ( تاريخ خطيب بغدادي ج 11 ص 171 ) علي جان : تو در آفرينش و شيوه اخلاق و عمل به سان من هستي و از همان درخت مقدس و تناوري مي باشي كه من هستم.

اعلم امتي من بعدي علي ابن ابوطالب ( فرائد السمطين جويني ج 1 ص 97 ، مفاية الطالب الكرحي ص 332 ) داناترين امت من بعد از من علي ابن ابوطالب است.

انا مدينة العلم و علي بابها ، فمن اراد العلم فيآت الباب (المناقب ص 91 روايت 84 ، انساب الاشراف ج 2 ص 134) من شهر علم (الهي ) هستم و علي درب آن است ، پس هر كس اراده دانش دارد از درب وارد شود.

قسمت الحكمة علي عشرة اجزاء فاعطي علي تسعة و الناس جزء واحدا ( وحلية الاوليا ابي نعيم ج 1 ص 64 ) حكمت و دانش به ده قسمت تقسيم شده است و به علي نه قسمت آن و به مابقي مردم يكدهم داده شده است. و دليلي آن اين است كه علم علي (ع) ريشه در مهبط وحي الهي يعني پيامبر (ص) دارد.

خاتم النبيآ (ص) بعد از تزويج حضرت بي بي فاطمه زهرا (ع) دختر گرامي شان با علي (ع) اين چنين فرمودند:

زوجك خير اهلي اعلمهم علمآ و افضلهم حلمآ واولهم سلمآ ( المناقب ص 319 حديث 322 ) يعني دخترم : ترا به تزويج بهترين بستگانم و اهلم در آوردم كه از نظـر دانش داناترين و از نظر حلـم بردبارترين و ازنظراسـلام اوليـن مي باشد.

داناي علي (ع) را در دوران حكومت اش جستجو كن ، حلم و صبر و تحمل علي (ع) را در خموشي او در تلف شدن حق اش در مورد خلافت ببين و اولين بودنش را در اسلام در جهادش در ركاب پيامبر (ص) مطالعه كن. تا بداني كه چرا خاتم النبيآ (ص) به علي (ع) فرمود : انگشتر عقيق به دست راست ات كن ، زيرا سنگي است از كوهي بزرگي كه به وحدانيت خدا (ج) اقرار كرده است و به نبوت من و جانشيني بلافصل تو و امامت يازده نفر از فرزندانت پايدار مانده است. ( كنزالعمال ج 11 ص 612 حديث 32971 )

حضرت رسول اكرم (ص) در معرفي علي (ع) و بيان مقامات علي (ع) و فرزندانش به حيث امام و رهبر جامعه اسلامي هرگز كوتاهي نكردند و با شيوه هاي مختلف محوريت و رهبريت آنان را به جامعه اسلامي معرفي نمودند.

ولي چرخ زمان به كدام جهت گردش كرد كه با اين همه تاكيدات و تذكراتي كه رسول مقبول (ص) در مورد امامت و خلافت بلافصل علي (ع) و فرزندانش به جامعه اسلامي كردند ، بعد از اندك زماني صحنه ها وارونه شد ، گفته ها به فراموشي سپرده شد . و چگونه ممكن است كه خدا (ج) و رسولش (ص) كسي را به امامت و خلافت و جانشيني تعين كند ، و ديگر ها بيايند و ديگري را اتنخاب كنند ؟ در حالي كه قرآن كريم مي گويد :

وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا . ( سوره احزاب آيه 36 ) و هيچ مرد با ايمان و نه هيچ زن با ايماني هنگامي كه خدا و رسولش حكمي دهند ، حق ندارند در كار خويش اختيـاري داشته باشند و هـر كس از فرمان خـدا و رسولش سر پيچي كند گرفتار گمراهي آشكاري شده است.

چه واقع شد كه در مدت اندك زمان اين همه گفتار ها و فرمايشات رسول اكرم (ص) ناديده گرفته شد و امت اسلامي به اساس خواسته هاي خودش در برابر نص صريح پيامبر (ص) اقدام به انتخاب رهبر به نوع و شيوه خودشان كردند، و چه حوادث و چه موضوعات در اين مسئله نقش را بازي كرده است؟

براي آنكه به اين سوالات جواب داده شود . بايد به گذشته برگرديم و حوادث و جرياناتي را كه در زمان بعثت خاتم النبيآ (ص) بين آن حضرت و امت اسلامي بلخصوص اصحاب آن حضرت (ص) به وقوع پيوسته است بررسي و مطالعه نمايم، تا ديده شود كه آيا اين پشت پا زدن به مسئله غدير خم ، يك حادثه تصادفي بوده است ، يا اين كه در برابر تصميمات آن حضرت (ص) بارها امت اسلامي اقدامي بر خلاف كرده اند ؟

11

براي يافتن سر نخ هاي تاريخي اين مشكل ، بايد موقعيت هاي زماني و جريان هاي تاريخي و اجتماعي ، قبل از زمان بعثت خاتم النبيآ (ص) ، تا رحلت آن حضرت به دقت بررسي شود ، و محور هاي تاريخي آن زمان مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد.

قبل از تشكيل دولت مدينه توسط حضرت رسول اكرم (ص) ، مردم اين شهر باديه نشين بودند و تحت نظارت هاي نظام قبيله اي به سر ميبردند ، كه در اين نوع نظام ها ، عشيره ها و رؤساي قبايل اختيارات تام داشتند و امت عادي آن زمان از خود چندان اختيار و عتباري نداشتند، و هميشه تابع رهبران و بزرگان و عشيره هاي خود بودند.

در نظام قبيلوي كه مردم حجاز قبل از دولت مدينه داشتند ، رسم بر اين بود كه صفاتي مانند : سخاوت ، شجاعت ، بردباري ، شرافت ، آقاي و.... ......معيارهاي گزينش رهبري به شمار ميرفت و رهبر قبيله به اساس اين صفات انتخاب ميشد ، و رهبر قبيله حق نداشت كه از ميان فرزندان و خويشانش كسي را به جانشني انتخاب كند. بنآ معيار هاي علم و دانش ، تقوا و صداقت ؛ ايمان ، امانت داري ، شرافت هاي فردي و ...... ارزش نداشت . چنانچه در زمان جاهليت تنها اشرافي به مجلس مشورتي قريش ( دارالندوه) راه مي يافتند كه سن شان بالاتر از چهل سال ميبود.

پيامبر اسلام اولين كسي بود كه در شهر مدينه ، يك دولت مردمي را به اساس قوانين اسلام بنا كرد و توانست قبايل مختلف را تحت يك نظام واحد ، متمركز سازد . مردمي كه آن حضرت را پيامبر آسماني مي دانستند ، تشكيل دولت از سوي او را امري الهي به شمار ميآوردند و در برابر آن مقاومتي قابل توجه اي از خود نشان نمي دادند .

بعد از تشكيل دولت مدينه توسط رسول اكرم (ص) كه نظام هاي قبيله وي تا حدي از بين رفت . مردم پيامبر (ص) را فقد داراي بعد الهي ميدانستند و حكومت اش را ميپذيرفتند ودر نگاه آنان ، جانشين پيامبر (ص) از چنين ويژگي ها برخـوردار نبـود. و بسياري از مـردم هنـوز خـود را به اطـاعت محض از دسـتور هاي دنـيوي آن حضـرت (ص) نمي دانستند ، چنانچه در بسياري از موارد ، از جمله صلح حديبيه ، جنگ احد ، فرمان سپاه اسامه و تعين جانشين از طرف خود آن حضرت (ص) ، خود را مقيد به فرمان پيامبر (ص ) نميديدند.

براي روشن شدن مطلب و اخلاق جامعه آن روز در اطاعت از رسول خدا (ص) ، بايد چند برخورد هاي تاريخي ، در زمان بعثت آن حضرت (ص) بررسي شود ، تا معيار هاي اطاعت آن امت اسلامي ، بلخصوص اصحاب آن رسول گرامي (ص) تحليل و تفهيم گردد.

جنگ احد يكي از غزوه هاي مشهور حضرت رسول اكرم (ص) و امت اسلامي بود كه در دامنه كوه احد كه در چهار كيلومتري مدينه قرار دارد ، به وقوع پيوست. در اين جنگ يكي از تجهيزاتي كه رسول اكرم (ص) در صف آرايي سپاه تعين كرد اين بود كه در بالاي قلعه حنين در حدود اضافه از 50 نفر از صحابي تير انداز را جاگزين كرد تا دشمن از عقب بر سپاه اسلام حمله كرده نتواند ، و به سركرده آنان اخطار داد ، كه به هيچ صورت و به هيچ قيمتي اين محل را ترك نكنند ، اگر سپاه اسلام در نبرد برنده هـم شـدن و دشمـن شكست خـورد بازهـم اين گـروه تيـرانداز بايـد در جـاي شـان باقـي بمـاننـد ، تا اين كه از طـرف خـود آن حضرت(ص) امـر بعـدي صادر شود . اين امـر يك نص صريح از طـرف پيامبر (ص) تلقي ميشود. اما بعد از آنكه سپاه دشمن شكست خوردند و مسلمانان به تعقيب آنان پرداختند ، اين گروهي تيراندازان بدون در نظر گرفتن تآكيـدات و امر پيامبر (ص) ، براي جمع آوري غنميت از گردنه حنين پائين شدند و شروع كردند به جمع آوري غنميت هاي جنگي و دنيايي . خالد بن وليد كه در عقب گردنه حنين كمين شده بود و با موجوديت اين تير اندازان از گردنه عبور كرده نمي توانست ، وقت را غنيمت دانسته و از عقب بر سپاه اسلام حمله ور شد ، كه در اول باعث قتل تعدادي زيادي از همين تيراندازان شد و بعدآ با پورش بردن بر سپاه اسلام از عقب ، آنان را غافل گير نموده و خسارت و كشته هاي زيادي را به بار آورد . از جمله كشته شدن سيد الشهدا حضرت حمزه (ع) و مجـروع شدن خـاتم النيبآ (ص) ميبـاشد . يگانه دلـيل شكست اسلام در اين جنـگ ، نافـرماني مسلمـانان صحابي از امـر پيامبر (ص) است. (دايرة العارف تشيع ج 1 ، دايرةعارف الشيعه العامه ج 2 ، امعاري ج 1 ، سيره ابن هشام ج 3 ) . در اين حادثه غزوه احد به خوبي ظاهر ميشود كه ، انجا كه دنياي آنان و غنيمت هاي مادي شان مدنظر بوده ، ديگر امر و فرمان خاتم النبيآ (ص) به حيث رهبر و پيامبر و اولي شان مطرح نبوده است ، بلكه صرف به فكر منافع خود شان و موقعيت هاي مادي و مالي خود شان بودند ، كه آن امر مطلق و فرمان پيامبر خدا(ص) را به اندك زمان فراموش كردند و باعث فاجعه بزرگ در بين امت اسلامي شدند. اين خصوصيت ها از واژه هاي اخلاقي و مدني آنها بود ، كه به خاطر منافع شان با هر پيمان و عهد شان پشت پا ميزدند و تصوري از مسئوليت و گناه در افكار شان نبود. كه در موضوع غدير خم هم اين روش ها به خوبي مجسم شده است.

12

در ماه ذي قعده سال ششم حجرت حضرت خاتم النبيآ (ص) با مسلمانان مدينه ، براي اجراي مراسم حج از مدينه بطرف مكه معظمه حركت كردند . قريش كه از حركت مسلمانان باخبر شدند ، به تشويش و ترس افتادند و با هم مشوره كردند كه با كدام اقدام از داخل شدن مسلمانان به مكه مانع شوند ، زيرا با جنگ توان اين كار را نداشتند. بنآ زماني كه آن حضرت (ص) با ياران شان به منـطقه حديبيه سيدند ، يك سلسله مــذاكرات بيـن آن حضـرت (ص) و بزرگان قـريش وسران مكـه ، توسط سفيـر ها صورت گرفت كه بلاخره به عقـد صلـح نامه حديبيه بـيـن آن حضـرت (ص) و نمـاينده مكـه سهيل بن عمرو انجاميد. و قرار براين شد كه مسلمانان از همين جا برگردند و سال بعدي به زيارت كعبه نايل شوند و براي مدت شش سال متاركه جنگ بين شان بر قـرار باشد. باوجوديكـه اين صلح نامه از طـرف رسول اكرم (ص) تآئيـد و امضا شد و ايشان آن را يك قـراردادي منطقي دانستند ، و به امـر الهـي صورت گرفتـه بود ، باز هـم ما در تاريخ آن روز شـاهد يك سلسله برخـورد هاي صحابي با رسول اكرم(ص) ميباشيم ، كه مخالفت شديد در برابر اين قرارداد نشان دادند، تا آنجا كه يك تعداد از صحابي به امر پيامبر (ص) ، كه امــر به قرباني و خـارج شدن از احــرام بود ، نا فــرماني كرده و تعرضات شان را هــم با پيــامبر (ص) در جــدال و مشاجـره گذاشتند.در حاليكه پيامبر (ص) از طرف خدا (ج) به اين عقد نامه دليل شده بود. (سيره ابن هشام ج 3 ص 331 ، مغازي واقدي ج 2 ص 610 ، و به تاريخ طبري هم توجه شود )

وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا . ( سوره احزاب آيه 36 ) و هيچ مرد با ايمان و نه هيچ زن با ايماني هنگامي كه خدا و رسولش حكمي دهند ، حق ندارند در كار خويش اختيـاري داشته باشند و هـر كس از فرمان خـدا و رسولش سر پيچي كند گرفتار گمراهي آشكاري شده است.

آيا آنهاي كه در صلح حديبيه آشكارا بر ضد رسول اكرم (ص) اقدام كردند و اوامر آن حضرت (ص) را به جا نكردند همه شان اصحاب نبودند ؟ همه شان از آن جمله ياراني نبودند كه در زير شجره رضوان با پيامبر خدا (ص) ، عهد و پيمان مجدد بسته بودند ؟.... پس چطور شد كه به زودترين فرصت آن همه بيعت و تعهدات را فراموش كردند ، و به امر آن حضرت (ص) كه خارج شدن از احرام و قرباني بود ، اطاعت نكردند؟ .... آيا امر رسول خدا (ص) در اين جا نص صريح نبود ؟ ... بلي همين صحابي بودند كه همان نص صريح را و همان بيعت و عهدي را كه در غدير خم با آن حضرت (ص) مبنـي بر امامت و ولايت علي(ع) بسته بودند به اندك زماني پشت پا زدند و فراموش كردند، و با تلف كـردن حـق علي (ع) ، مسئله سقيفه بن ساعده را براه انداختند.

در سال پنجم حجرت غزوه بني المصطلق صورت گرفت . در اين غزوه ام المومنين عايشه خانم آن حضرت (ص) هم همراه شـان بودند. در بر گشت بطـرف مدينه ، سپاه براي مدتي در جـاي اقامت كـردند ، چـون تاريكي شب بـود در هنــگام حركت كاروان ها، خانم پيامبر ام المومنين كه براي حاجتي از كاروان دور شده بودند ، از كاروان عقب ماند و كسي هم متوجه نشد ، كه اتفاقآ ايشان با يكي از صحابي ديگر بنام صفوان كه او هم از كاروان عفب مانده بود ، به مدينه آمدند. در مدينه يك تعداد از صحابي با سخنان و شايعات شان دل رسول اكرم (ص) را به درد آوردند ، تا آنجا كه موضوع به گفتگو ها و پيش كشيدن شاهد ها منجر شد. و مسلمانان و مخصوصآ صحابي تا آنجا به اين موضوع اغراق كردند ، كه باعث تآثر عميق خاتم النبيآ (ص) گرديد ، تا آنجا كه رسول اكرم با علي (ع) و اسامه بن زيد داخل مشوره و مذاكره شد. تا در برابر اين برخوردهاي ناجوان مردانه اصحاب چه اقدام كند. اين بود كه خداوند (ج) اين آيه شريفه را نازل فرمودند:

إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ . كساني كه آن تهمت عظيم را مطرح كردند ، گروهي از شما (صحابي ) بودند.اما گمان نكنيد اين ماجرا براي شما بد است ، بلكه خير شما در آن است ، آنها هر كدام سهم خود را از اين گناهي كه مرتكب شدند دارند ، و كسي كه بخش عظيم آنرا به عهده گرفت عذاب عظيمي براي او خواهد بود.

لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ. چرا هنگامي كه اين تهمت را شنيدند مردان و زنان با ايمان نسبت به خود (و كسي كه همچون خود آنها بود ) گمان خير نبردند؟ چرا نگفتند اين يك دروغ بزرگ و آشكار است؟

در اين دو آيه شريفه و آيه بعدي آن ، به خوبي هويدا ميشود كه تا چه حد صحابي در پيمان شكني و دروغ گوي و تهمت زدن ، و حقيقت را پنهان كردن ، از طرف خالق يگانه مورد سرزنش و ملامت قرارگرفته اند. كه اين آيات خود دلالت به پيمان شكني و

13

موقعيت طلبي آنان در امور مختلف ديگر نيز ميباشد. كه در مسئله غدير خم هم اين خاصيت هاي شان بر ملا است. كه در چه مدت كوتاه از عهد و پيمان شان خارج شدند و چنان وانمود كردند كه هيچ بيعتي و عهد و پيماني بين آنها و رسول اكرم (ص) در مورد خلافت ، امامت ، و جانشيني علي (ع) نبوده است . و با پيش آمدن مسئله بن ساعده بر همه تعهدات شان پا گذاشتند ، و جسد پاك پيامبر (ص) را در جايش گذاشتند و عقب انتخاب رهبر شدند ، زيرا ميخواستند وانمود كنند كه اگر به زودترين فرصت جانشين پيامبر (ص) را تعين نكنند ، حكومت اسلامي و جامعه اسلامي به فنا و تباهي دچار خواهد شد.

آيا كسي است كه از ايشان سوال كند : مگر پيامبر اسلام (ص) در بناي حكومت اسلامي در مدينه ، اين قدر خام و متزلزل بود؟ كه شما ها بايد جسد پاكش را گذاشته و عقب تعين رهبرميرفتيد ؟ و تشويش حكومت و حيات اجتماعي مردم مدينه را داشتيد ؟ ايا اين كـار بعــد از ختــم تكفيـن و دفــن خـاتم النبيــآ (ص) صورت گـرفته نمي شد ، تا همــه امت اســلامي و همـه اصحاب و خصوصآ خاندان پيامبر (ص) و بني هاشم هم در اين مجموعه شركت مي كردند ؟.......... دقت شود !

ابن سعد در طبقات با اسناد خود از سعيد بن جبير و از ابن عباس روايت ميكند:

ابن عباس در باره واقعه روز پنجشنبه ،( روزي كه رسول اكرم (ص) از مريضي متآلم و ناراحت بودند ) گريه ميكرد و ميگفت: نميدانيد در اين روز درد و مريضي پيامبر(ص) شدت كرد و آن حضرت (ص) فرمود : يك دوات و صفحه بيآوريد ، تا براي شما مطلبي را يك بار ديگر بنويسم ، كه پس از آن هيچگاه گمراه نشويد . ابن عباس گويد: بعضي افراد مجلس گفتند : پيامبر خدا تب دارند او را به حال خودش بگذاريد . ( در بعضي از روايات كلمه هذيان آمده است ) و در گفتگو و دعوا و مشاجره در نزد رسول خدا (ص) پرداختند ، يك تعداد گفتند كه دوات و صفحه بيآوريد تا پيامبر (ص) چيزي بنويسد و بعضي ديگر گفتند كه درست نيست پيامبر (ص) در اين حالت مريضي چيزي بنويسد و ما را قرآن بس است ، و صداي شان را به اندازه اي در برابر رسول خدا (ص) بلند كردند ، كه حضرت (ص) ناراحت شد و با عصبانيت فرمود : از نزد من دور شويد.

عبيده الله بن عباس گويد: پدرم عبدالله ابن عباس پيوسته ميگفت : مصيبت ، مصيبت بزرگ بود كه ميان رسول خدا (ص) و نوشته اش فاصله انداختند ، و نگذاردند كه آن مكتوبي كه در نظر داشت بنويسد ، و به علت اختلاف و بلند كردن صدا درآن مجلس باعث ممانعت نوشتن آن امر مهمي حضرت رسول اكرم(ص) شدند. ( طبقات ابن سعد ج 2 ص 242 چاپ بيروت 1376ه ق ، طبقات اين سعد ج 2 ص 244 ، صحيح بخاري ج 2 ، صحيح مسلم ج 5 ص 75 مسند امام احمد ج5 ص 193 تاريخ طبري ج 3 ص 302 تاريخ ابن اثير ج 2 ص 302 )

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ. ( سوره حجرات آيه 2 ) اي كسانيكه ايمان آورده ايد صداي تان را فراتر از صداي پيامبر نكنيد و در برابر او بلند سخن نگويد ( داد و فرياد نزنيد ) آنگونه كه بعضي از شما در برابر بعضي ميكنند ، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالي كه نميدانيد. ( شآن نزول آيه موضوع جنگ خيبر ، تفسير قرطبي ج 9 ص 7121 )

امتي كه در برابر رسول خدا (ص) آن هم در حالت مريضي و لحظات آخر عمر شريف شان ، اين چنان بي باك به گفتگو ميپردازند و بدون رعايت نمودن اين امر كه اجازه ندارند در برابر آن رسول مقبول (ص) با صداي بلند حرف بزنند ! بي باكانه و جسورانه در برابرش اقدام ميكنند و مانع ميشوند كه آن حضرت آخرين وصاياي شان را يك بار ديگر به آنها گوش زد كند و آنها را به وظايف و بيعت ها و تعهدات شان متوجه سازد ، بناي غوغا و صداهاي بلند را انداختند و مي گويند كه ما را قرآن بس است . تا رسول خدا (ص) موفق به نوشتن آن نامه نشوند ، چنان كه هم نشدند. ديگر چه باك براين دارند كه بعد از آن رسول گرامي (ص) ار همه تعهدات و بيعت هاي شان روي برگردانند و به همه پيمان هاي شان پشت پا بزنند ، چنانچه كه همين كار را هم كردند ، كه در سقيفه بن ساعده با عجله تمام به اساس خواسته هاي سياسي و مادي خودشان به تعين جانشين پيامبر (ص) پرداختند . در حاليكه هيچ حاجت به اين امر نبود زيرا خاتم النبيآ (ص) قبلآ در غدير خم و ديگر مناسبت ها ، چه با احاديث شريف شان و چه با استناد به آيات قرآني ، امر جانشيني و خلافت را تعين كرده بودند.

از طرف ديگر چطور انسان قبول مي كند كه پيامبري كه از دل و جان براي امت اش زحمت كشيد و با چه خون دل و زحمات، اين دين را بنيات كرد و در راه بعثت دين و پيامش چه رنج ها و زحماتي كه نكشيد ، و از طرف ديگر به خوبي هم ميدانست كه چه دشمناني و منافقيني كه در كمين اين دين نشسته اند تا در فرصت مناسب ، نابودش كنند . بدون تعين يك رهبر و مولي بعد از خودش ، امت و اسلام را به حال سردرگمي گذاشته و جهان را بدرود بگويد . چطور ميتوان قبول كرد ، پيامبري كه قومش را و اصحابش را خوب ميشناسد و در بسياري از موارد ، سست پيماني و جسارت هاي بي باكانه شان را ناظر بوده است و ميداند

14

كه اگر اين مردم صاحب رهبر نباشند و به حال خودشان گذاشته شوند ، به كوچكترين حركتي راه جدايي و نفاق را ميروند. باز هم تعين رهبر نكند و آنها را به حال خودشان بگذارد كه هر چه كردند ، بكنند.

و اگر بنا بود كه امت خودش جانشين تعين كند ، آيا درست نبود كه اين انتخابات تحت نظارت خود آن حضرت (ص) در زمان حيات شان صورت ميگرفت ؟ .... مگر همه پادشاهان و ريس هاي جمهور قبل از رفتن شان جانشين تعين نميكنند ؟ پس دليل اين كه آن حضرت (ص) تعين جانشين نكرد و گذاشت كه خود جامعه بعد از ايشان تعين رهبر كند ، با چه منطق توجيح مي شود ؟ ..... چرا دليل نمي آورند و امت اسلامي را در سرگمي و پريشاني ميگذارند ؟ مگر همين سردرگمي ها نبود كه امت اسلام در طول اين چند قرن به جان هم افتاده و به پارچه ها و طبقات مختلف تقسيم شدند. و نفاق بزرگي به نام مذهب و قوم ، اين امت را كه روي نام اخوت بنآ شده بود، به گروه هاي مختلف منقسم كرد ، كه امروز بزرگترين معضله اسلام موضوع مذهب و قوميت است ، كه در رسانه ها و تلويزون ها ، ما شاهد اين زدوبند هاي ناجوانمردانه هستيم. كه چه خودفروشان داخلي و چه خارجي در اين ميانه بازي خطرناكي را براه انداخته اند....... (دقت شود)

در سال دهم حجرت خاتم النبيآ (ص) سپاهي را به سر كرده گي اسامه بن زيد بن حارث در خارج از مدينه تشكيل داد تا با مقابله با روميان كه در سرحدات حكومت اسلامي بناي قدرت نماي را داشتند ، اعزام كند ، و از تمامي امت و صحابي خواست كه در اين سپاه داخل شده و به زودترين فرصت حركت كنند . اما از آن جا كه پيامبر (ص) مريض شدند ، حركت اين سپاه از طرف صحابي به تعويق افتاد . اسامه به نزد رسول اكرم (ص) آمد و موضوع توقف را خبر داد ، پيامبر (ص) به خشم شدند و با تن مريض به مسجد آمدند ، خطبه اي خواند و امر كرد ، كه هر چه زودتر سپاه حركت كند ، ولي متآسفانه باز هم صحابي از داخل شدن به سپاه و حركت آن به طرف روميان خوداري نمودند. و يك تعداد ديگر ايراد بر پيامبر (ص) مي گرفتند كه چرا رسول الله (ص) اسامه كه يك جوان 18 الي 20 ساله است به سركرده گي سپاه تعين نموده است و تا زمان رحلت رسول الله (ص) در حركت سپاه با رآي و نظر خودشان در امور انتخابي و سياسي اين امر به مجادله پرداختند و مانع رفتن و حركت سپاه شدند ، تا آن كه رسول اكـرم (ص) رحلت كـردند و آنهـا هـم به نـوع از بهانه ها به مدينه ماندند و به امر پيامبر (ص) پشت پا زدند. (ابن سعد در طبقات و حلبي در سيره خود و ابن جرير طبري در حوادث سال يازدهم حجرت ، اين موضوع را نقل كرده اند . رجوع شود به كتب مذكور ، در ضمن در كتب ذيل اين موضوع هم بيان شده است : تاريخ ابن اثير ج 2 ص 317-321 ، تاريخ طبري ج 2 ص 224 ، روض الآئف ج 4 ص 257 )

با مــرور در تاريـخ صـدر اسلام مـا به وضاحت مي بينيـم كه امت اسـلامي در برخـورد هـاي مــتعددي بر خــلاف آنـچه رسول اكرم (ص) امر فرموده بودند ، عمل مي كردند ، و حتي در بعضي مواقع اوامر آن حضرت (ص) را نيز پشت پا زده اند . كه عمل شان از روي سهوه و خطا نبوده بلكه با رآي و اجتهاد شان همراه بوده است . بنآ ديگر جاي تعجب نيست كه آنها بر عهد و پيمان و بيعت شان كه در غدير خم با علي ابن ابوطالب (ع) بسته بودند ، پشت پا زدند و با رآي و اجتهاد خود به انتخاب رهبر ، به مجرد رحلت خاتم النبيآ (ص) اقدام كردند.

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ ( سوره توبه آيه 73 ) اي پيامبر ! با كافران و منافقان جهاد كن و بر آنها سخت گير ، جايگاه شان جهنم است و چه بدسرنوشتي دارند . يكي از صحابي به نام جلاس در ايام غزوه تبوك با شنيدن بعضي از خطبه هاي رسول اكرم (ص) ، آن را شديدآ انكار كرد و پيامبر (ص) را تكذيب نمود و پس از باز گشت به مدينه ، عامر بن قيس كه اين سخنان را شنيده بود به پيامبر(ص) باز گو كرد ، ولي زمانيكه خود رسول الله (ص) از جلاس مطلب را سوال كرد ، او انكار نمود ، و پيامبر(ص) به هردو آنها دستور داد كه در مسجد در كنار منبر سوگند ياد كنند كه ديگر دروغ نمي گويند . ولي عامر بن قيس در اين اثنا به درگاه خدا (ج) عرض كرد ، تا آيه بر پيامبر (ص) نازل شود و آنكس كه دروغگو است معرفي شود . در همين جا بود كه اين آيه شريفه نازل شد :

يَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُواْ وَلَقَدْ قَالُواْ كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَهَمُّواْ بِمَا لَمْ يَنَالُواْ وَمَا نَقَمُواْ إِلاَّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن يَتُوبُواْ يَكُ خَيْرًا لَّهُمْ وَإِن يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِي الأَرْضِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ ( سوره توبه آيه 74 ) به خدا سوكند ميخورند كه سخنان زنند در غياب پيامبر نگفته اند ، در حالي كه قطعآ سخنان كفرآميز گفته اند و پس از اسلام كافر شدندو تصميم به كاري خطرناكي گرفتند، كه به آن نرسيدند ، آنها فقط از اين انتقام ميگيرند كه خداوند و رسولش آنان را به فضل و كرم خود بي نياز ساختند . اگر توبه كنند براي آنها بهتر است و اگر روي گردانند خداوند آنها را در دنيا و آخرت به مجازات دردناكي كيفر خواهد داد و در سراسر روي زمين نه ولي و حامي دارند و نه ياوري . در هنگام بر گشت خاتم النبيا (ص) با سپاة اسلام از جنگ تبوك يك تعدادي از كسان ، تصميم داشتند كه در يكي از

15

گردنه ها شتر پيامبر (ص) را رم دهند تا آن حضرت (ص) از بالاي كوه به دره پرتاب شود ، ولي پيامبر (ص) در پرتو وحـي الهـي از اين ماجرا آگاه شد ، و نقشه شوم آنها را نقش بر آب كرد ، مهار ناقه را به دست عمار سپرد و حذيفه هم از پشت سر ناقه را ميراند ، تا مركب كاملآ در كنترول باشد ، حتي به مردم دستور داد تا از راه ديگر بروند تا منافقان نتوانند در لابلاي مردم پنهان شوند و نقشه خود را عملي كنند ، و هنگامي كه در آن تاريكي شب صداي عده اي را پشت سر خود در آن گردنه شنيد به بعضي از همراهان دستور داد كه فورآ آنها را باز گردانند ، آنها كه حدود دوازده و يا يازده نفر بودند و قسمتي از صورت خود را پوشانيده بودند هنگامي كه وضع را براي اجراي نقشه خود نا مساعد ديدند متواري شدند ، ولي پيامبر (ص) آنها را شناخت و نام هاي شان را يك بيك براي بعضي از صحابي و يارانش بر شمرد . ( اين موضوع را ميتوان در تفسير مجمع البيان و تفسير المنار و روح المعاني اقتباس و جستجو كرد)

با اين وقايع كه ذكر شد ، به خوبي هويدا ميشود كه چه اهداف و دلايل باعث شد كه انتخاب علي بن ابوطالب (ع) به حيث جانيشين بلافصل خاتم النبيآ (ص) مورد قبول جامعه آن روز بعد از رسول الله (ص) واقع نشود ، و به اندك زمان با پيمان ها و بيعت هاي شان در غدير خم پشت پا بزنند.

در اين جا بايد دو موضوع تحليل و بررسي شود . اول اين كه چرا صحابي بر بيعت شان با علي (ع) پشت پا زدند ؟ و دوم اين كه آيا علي (ع) در برابر اين حق تلفي كه در حصه او شده است ، احتجاج كرده است يا نه ؟

براي دريافت جواب بايد باز هم اوراق تاريخ اسلام را بعد از رحلت خاتم النبيآ (ص) ورق بزنيم و جستجو نمايم ، تا حقايق را دريافت نمايم .

بعد از آن كه جناب ابي بكر در سقيفه بن ساعده به حيث خليفه اول انتخاب شد . حكومت اسلامي در دفعات متعدد كوشش داشت كه از همــه امت اسـلامي براي خليفـه بيعت را حاصل كنــد. زيرا در انـتـخاب اول در ثقيفـه بن سـاعـده همــه حضور نداشتند. ماننــد بني هاشم ، ابوذر غفـاري ، سلمـان فارس ، مـقداد ، علي ابن ابوطالب ، عمار ياسر ، زبير ، طلحه ، حزيمه بن ثابت ، ابي ابن كعب و..... تعداد كثير ديگر. در قدم اول بيعت علي ابن ابوطالب(ع) براي استقرار حكومت اسلامي خيلي با ارزش بود . زيرا از يك طرف علي (ع) خودش دعـوي خلافت و جانشين پيامبر (ص) بود ، و از طـرف ديگر مخالفت علي (ع) باعث مخـالفت بني هاشم و خاندان رسول اكرم (ص) ميشد . كه از اين جهت جناب عمر(رض) خيلي تلاش داشت تا علي (ع) را سر ميز مذاكره و بيعت بكشاند. بنآ بعد از آن كه علي (ع) را براي مذاكره و بيعت احضار كردند . مشاجره شديدي بين جناب عمر(رض) و علي (ع) صورت گرفت ، تا آنجا كه علي (ع) به جناب عمر بن خطاب گفت : به خدا سوگند که من گفته تو را قبول نکرده و با او بیعت نمی کنم. به خدا يگانه قسم كه من از همه شما ها به خلافت لايق تر هستم ، شما ها از من بيعتي را ميخواهيد كه خود در غدير خم آنرا با من بستيد و تا آن زمان با شما بيعت نخواهم كرد تا امت اسلامي را از همه راز هاي خلافت باخبر سازم . من بنده خدا و برادر رسول خدايم من از شما به این امر سزاوارترم ، لذا با شما بیعت نمی کنم و شما به بیعت کردن با من اولی هستید. فراموش كرديد در غدير خم آن كه به من گفتيد : امسيت يا ابن ابي طالب مولي كل مؤمن و مؤمنة . گوارا باد بر تو اي فرزند ابوطالب كه مولاي هر مرد و زن مؤمن شدي ( کتاب الامامة و السیاسة و سایر كتاب هاي تاریخ اسلامی ، تاریخ الامم و الملوک ، ج2، ص 447، چاپ 1357 قمری مراجعه شود ) بنآ علي (ع) با جناب خليفه اول بيعت نكرد و خليفه هم ديگر معترضش نشد ، تا اين كه بعد از مدت زماني كوتاه خانم عزيزش حضرت بي بي فاطمه زهرا (ع) وفات كردند. كه با مرگ ابن بانوي بزرگوار علي (ع) را تآثر عميق فراگرفت و در خانه نشست و تا زمان حكومت ظاهري شان به امر زندگي ديني و اخلاقي و احكام دين و شريعيت مردم پرداخت. و صرف در مناسبت هاي مختلف ، در خطبه هايشان در مزمت و بيوفايي امت اسلامي و پيمان شكني صحابي ، زبان به شكوه و شكايت باز ميكردند و از حق تلف شده اش يادآور ميشد و صبر را پيشه ميكرد. چنانچه مي فرمود : ميبينم كه حقم تلف ميشود ، و اما براي اسلام عزيز صبر ميكنم ، مانند كسيكه خار در چشمش و استخوان در گلويش گيركرده باشد. ( واقعـه تاريخي سقيفه بن سـاعده در كتب ذيل مطالعه شود: تاريخ طـبري ج 1 ص 540 و ابن اثـير اسعد الغابه ج1 ص 34 )

حقيقت اين است كه علي (ع) بر اساس طرح و برنامه اي حكيمانه حركت ميكرد ، و بر اساس طرحي كه هم به طور كامل با خرد و منطق صحيح و فرزانگي هماهنگ بود و هم در چهار چوب دين و هماهنگ با مقررات و اخلاق راستين انساني . از اين رهگذر است كه آن پيشواي فرزانه ، از فرصت هاي طلايي و درست ، بهترين و شايسته ترين بهره ها را گرفت ، تا از يك طرف حقوق پايمال شده اش را بر همه حق جويان وآزاد منشان ثابت كند و از طرف ديگر ، بر آن جامعه و مردم اتمام حجت نموده و خيرخواهانه و طبيبانه به مردم هشدار دهد ، كه انحطاط و واپسگرايي را كه بعد از رحلت پيامبر (ص) صورت گرفته

16

بود به آنان نشان دهد و در تاريخ به ثبت رساند ، تا عصر ها و نسل هاي آينده صداي حق طلبي و عدالت علي (ع) با آن همه آگاهي كامل بر اين واقعيت كه مردم به فراخوان خيرخواهانه و سخنان منطقي او پاسخ مثبت نخواهند داد ، باز هم بر خود لازم ميديد كه حجت را بر مردم و جامعه اتمام كند و براي مردم روشن سازد كه جانشيني پيامبر (ص) حق قطعي و خدشه ناپذير اوست. و آن را خدا (ج) و پيامبر (ص) براي او مقررداشته و مردم نيز با آزادي و خشنودي خاطر با او بيعت نموده اند.

در روز شوري كه به مناسبت انتخاب خليفه اي جانشين ، بعد از خليفه دوم ميباشد. در حضور آن شش نفر از صحابي رسول اكرم (ص) كه عبارت بودند از : سعد بن ابي وقاص ، علي ابن ابوطالب ، عثمان بن عفان ، عبدالرحمن بت عوف ، طلحه و زبير . كه هر يك از آنها خود را واجب مقام خلافت مي دانستند. علي (ع) در مقام دفاع از حق ولايت و امامت اش بر همه مسلمين ، در حضور آن جمع ، چنين فرمودند: مردم با ابوبکر بیعت کردند، در حالی که به خدا سوگند من از او سزاوارتر به خلافت بودم، ولی از ترس اینکه مبادا مردم به دوران کفر باز گردند و با شمشیر گردن یکدیگر را بزنند، شنیدم و صبر کردم. بعد از آن ابوبکر برای عمر از مردم بیعت گرفت، در حالی که به خدا سوگند من از او سزاوارتر به خلافت بودم، ولی از ترس اینکه مبادا مردم کافر شوند، و خون ها ريخته شود، شنیدم و صبر کردم و اکنون نیز تصمیم دارید با عثمان بیعت کنید.. در اين مورد علي (ع) خطاب به اهل شوري براي اثبات فضيلت هايش چنين مي فرمايد :

آیا در میان شما به جز من کسی هست که خداوند در ده آیه از آیات قرآن او را مؤمن نامیده باشد؟ ............... گفتند: به خدا سوگند نه .....

آیا در میان شما به جز من کسی هست که در حال رکوع زکات داده باشد و خداوند آیه «إنّما ولیکم اللّه ...» را درباره او نازل کرده باشد؟ ............... گفتند: به خدا سوگند نه..........

آيا در ميان شما جز من كسي است كه رسول خدا (ص) دست بر دوش او كشيده باشد و گفته باشد كه : اين برادر ، وصي و خليفه من در ميان شماست از او بشنويد و اطاعتش كنيد ؟............ گفتند : به خدا سوگند نه .........

آيا در ميان شما كسي است كه رسول خدا (ص) در باره اش چنين گفته باشد : انت ولي كل مؤمن بعدي و يا انت مني بمنزلته هارون من موسي ، به جز از من ؟ ........... گفتند : به خدا سوگند نه ..........

پس چرا فراموش كرديد كه در روز غدير خم رسول الله (ص) فرموده بود : الست اولي بالمؤمنين من آنفسهم ؟ قالو : بلي ! قال : من كنت وليه فهذا علي وليه . و خلافت را از اهل اش دور كرديد؟

علي (ع) در روز شوري اتمام حجت كرد ، اهل شورا را انذار فرمود و با تمام خصايص و مناقبش با آنان احتجاج كرده و چنين داد سخن داد : خدايا من از تو در برابر قريش و كسي كه ما را اهانت مي كند استعانت و كمك مي جويم . آنها خويشاوندي مرا قطع كردند ، مقام بلند و ارجمند مرا كوچك شمردند و در مبارزه با من در باره امري خلافت كه به من مربوط بود متحد شدند و آن گاه گفتند : حقي است كه بايد آن را گرفت و حقي است كه بايد آنرا ترك كرد. علي (ع) با جناب عثمان بن عفان به حيث خليفه بيعت نكرد و چنين گفت : همانا براي ما حقي است ، اگر به ما داده شود آن را ميگيريم و گرنه با سختي ها ميسازيم ، اگر چه زمان به درازا كشد. ( خبطه 23 نهج البلاغه كه ابن ابي عاصم آنرا نقل كرده است. ضمنن در كتب ذيل ميتوان در مورد مسئله شوري مراجعه شود : .شهاب الدین ابی الفضل احمد العسقلانی، لسان المیزان، ج2، ص157؛ شمس الدین محمدبن احمد الذهبی، میزان الإعتدال، ج2، ص187 و اين داستان را ابن عبدالبر به طور مسند ذكر كرده است درالاستيعاب در حاشيه الاصابة ج3 ص 35)

همان طور که بیان شد، در جلسه شوری که هر یک از اعضا ، ادعای صلاحیت رهبری داشتند ، طبیعی بود که در صدد معرفی و بیان شایستگیهای خود برآیند. این مسئله طبیعی وقتی با وظیفه دینی همراه شود ، انگیزه آن دو چندان می شود. از این رو امـام علی(ع) که بیـان شایستگیهای فـردی خـود را برای بازگـرداندن حکومت اسلامی به مسیر خودش ، وظیفـه الهی می دانست در صدد بیان شایستگیها و امتیازات خانوادگی، فردی، سیاسی، مبارزاتی، علمی و... خود برآمد تا حجت را بر آنان تمام كرده باشد.

شيخ الاسلام ابواسحاق ، ابراهيم سعدالدين ابن حمويه به اسنادش در فرايدالسمطين از تابعي بزرگ سليم بن قيس هلالي روايت كرده كه گفت : در زمان خلافت خليفه سوم ، علي با جماعتي از اصحاب در مسجد رسول الله (ص) گفتگو ميكرد و هر يك از آنان صحابي در مفاخرت قبيله هاي شان و مردان شان سخن ميگفتند . در اين جماعتي كه در آن علي ، سعد بن وقاص ،

17

عبدالرحمن بن عوف ، طلحه ، زبير ، مقداد ، ابن عباس ، محمد بن ابي بكر ، عبدالله بن جعفر ، زيد بن ثابت ، ابوايوب انصاري ، محمد بن سلمه ، قيس بن سعد بن عباده ، جابر بن عبدالله ، انس بن مالك ، زيد بن ارقم و عبدالله بن ابي اوفي حضور داشتند و هر كس از خودش و مردانشان و قبيله اش سخن ميگفت ، يكي از اصحاب متوجه شد كه علي در گوشه خاموش و ساكت نشسته است . او نزد علي آمد و كفت : اي ابوالحسن ، چه چيز ترا از سخن گفتن باز ميدارد ؟ علي فرمود : هر يك از اين افراد فضايل خود را بيان داشتند و درست هم گفتند . اكنون من از شما اي گروه قريش و انصار سئوال مي كنم : اين فضيلت ها را خداوند به وسيله چه كسي به شما عطا فرمود ؟ آيا منشآ اين فضيلت ها را خداوند بزرگ به مناسبت خاتم النبيآ و عشيره پاكش به شما عطا نفرمود ؟ ! ...... پس علي(ع) فرمود اي گروه انصار و قريش بدانيد ، آنچه از خير دنيا و آخرت نصيب شما شده است ، فقط از بركت رسول الله (ص) و ما اهل بيت است نه از غير ما ! همانا پسرعمويم رسول الله (ص) فرمود : بدرستي كه من و اهل بيتم چهارده هزار سال قبل از آنكه خداوند ، آدم را بيآفريند ، نوري نمايان در پيشگاه خداي تعالي بوديم . پس از آفرينش آدم اين نور را در صلب آدم نهاد و بعد ازاو در صلب نوخ منتقل شد و بعد به صلب ابراهيم انتقال يافت . آنگاه خداي توانا ما را از اصلاب گرامي به ارحام پاكيزه منتقل فرمود و اين انتقال از پدران و مادران به كيفيتي بود كه همگي از هر ناپاكي و پليدي به دور و منزه بودند.

پس از سخنان علي ، آنان كه بر ديگران سبقت داشتند و بدر و احد را درك كرده بودند ، گفتند : بلي .. ما اين سخنان را از رسول خدا (ص) شنيده ايم . سپس علي(ع) گفت : شما را به خدا سوگند ميدهم آيا ميدانيد كه خداي عزوجل در كتاب خود در آيات متعدد سابق را بر مسبوق مقدم داشته و من در پرستش خداي يگانه و پيروي از رسول او سابق و مقدم بوده ام . همگي گفتند : بلي چنين است . سپس علي(ع) فرمود : شما را به خدا (ج) سوگند ميدهم ، آيا آگاهي داريد كه آيه السابقون السابقون ، اولئك المقربون ........ (سوره واقعه آيه 10و11) و آيه والسابقون الاؤلون من المهاجرين و الانصار.... سوره توبه آيه 100) در چه مورد و در چه موضوع نازل شد ؟ ......سپس علي (ع) فرمود : از رسول خدا (ص) در باره مدلول اين آيات سوال شد وايشان فرمود : خداي متعال اين آيات را در باره انبيآ و اوصياي آنها نازل فرموده و من برترين انبيآ و رسل هستم ، و وصي من علي بن ابي طالب برترين اوصياست....... همگي گفتند بلي به خدا (ج) قسم راست است . آنگاه علي (ع) فرمود : ميدانيد هنگامي كه آيه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُم........ و آيه أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَكُواْ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً .....نازل شد. مردم گفتند يا رسول الله (ص) آيا اين آيه شامل همه است يا مخصوص بعضي از مؤمنان ميباشد ؟ ... سپس خداي عزوجل ، پيامبرش را مآمور كرد تا مردم را در شناخت اوصيا و اوليا و متصديان امر شان ياري دهد. هنگامي كه در غدير خم مآمور گشت تا مرا به ولايت منصوب كند . ايراد خطبه فرمود و گفت: اي مردم آيا ميدانيد كه خداي عزوجل مولاي من است و من مولاي مؤمنان هستم و بر آنان از خوشان سزاوارترم ؟ همه گفتند بلي چنين است . پس آنحضرت (ص) فرمود : اي علي برخيز . چون برخاستم ، فرمود : من كنت مولاه ، فعلي مولاهْ . الهم وال من والاه و عاد من عاده . در اين هنگام سلمان به پا خاست و گفت : يا رسول الله (ص) ولايي در باره علي چگونه ولايي است ؟ آنحضرت (ص) فرمود : مانند ولاي من است كه بر هر كس از خودش سزاوارترم. پس خداي متعال آيه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي .... ( سوره مائده آيه 3 ) را فرو فرستاد و رسول خدا (ص) تكبير گويان فرمود : تمـامي نـبوت من و تمامي دين خـدا ، ولايت علي پس از مـن است . و او و فرزندانش اوصياي مـن تا روز قيـامت ميباشند.... مردم گفتند يا رسول الله (ص) اوصياي تان را براي ما بيان فرمايد . آن حضرت (ص) فرمود : آنان عبارت اند از : علي برادر و وزير و وازث و وصي و خليفه من در ميان امتم و ولي هر مؤمن بعد از من ، دو فرزندم حسن و حسين و پس از او نه تن از فرزندان پسرم حسين هر يك پس از ديگري . قرآن با آنهاست و آنها با قرآن هستند. آنها از قرآن جدا نميشوند و قرآن از آنها جدا نشود تا در كـنار حـوض بر مـن وارد شوند...... همـگي گفتـند : بلي به خدا (ج) سوگند...... ، اين كلمـات رسول خـدا(ص) را مـا شنيده ايم و همان گونه كه گفتي به آن شهادت ميدهيم.

علي (ع) در زمان خلافت اش ، روزي مردم را در محله اي از كوفه بنام رحبه جمع كرد و فرمود :

سوگند ميدهم آن مسلماني را كه در روز غدير خم حضور داشت ، بپاخيزد و آنچه را از پيامبر (ص) شنيده است شهادت دهد. كه با چشمان اش آن حضرت را ديد و با گوش هايش سخنان آن حضرت (ص) را شنيده است...... بپاخيزد ! سي نفر از صحابه بپاخاستند ، كه دوازده نفر شان از مجاهدان بدر بودند ، همه شهادت دادند بر اين كه پيامبر (ص) دست علي را گرفت و به مردم فرمود : آيا ميدانيد كه من نسبت به مؤمنان از خودشان اولي هستم ؟ ....... گفتند : بلي . پيامبر (ص) فرمود: من كنت مولاه فهذا علي مولاه........ هر كس من مولاي او هستم علي مولاي اوست . خدايا دوست بدار كسي كه علي را دوست ميدارد و دشمن بدار كسي كه علي را دشمن دارد. در بين آن جمع ، كه سي نفر شان شهادت دادند ، انس بن مالك كه دشمني اش با علي (ع) مشهور است ، نيز نشسته بود . در ختم مجلس علي (ع) روي به انس بن مالك كرد و فرمود : انس تو چرا با اصحاب رسول خدا (ص) بر نخاستي تا به آنچه ديده بودي شهادت دهـي ؟ انس بن مالك گفت :

18

اي اميـرالمؤمنين ، عمـري زيادي از مـن گذشته ، فراموش نموده ام . علي (ع) گفت : اگر دروغ مي گويي خداوند (ج) تو را گرفتار بيماري برص كند ، آن چنان كه عمامه ات آن را نپوشاند....... بعد ها پس از اين واقعه ، انس بن مالك همواره ميگفت : به نفرين بنده صالح خدا به اين مرض گرفتار شدم. ( كتاب معارف ابن قتيبه دينوري ص 194 ، مسند امام حنبل خز اول ص 119 )

ابن اثير از حافظ ابن عقده ، از محمد بن اسماعيل بن اسحاق راشدي ، از محمد بن خلف نميري ، از علي بن حسن عبدي ، از اضيغ روايت كرده كه گفت : علي (ع) مردم را در رحبه سوگند داد كه هر كس گفتار رسول الله (ص) را در روز غدير خم به گوش خود شنيده ، برخيزد و بدان گواهي دهد. جمعي در حدود ده نفر كه در ميان شان ابوايوب انصاري ، ابوعمرة بن عمرو بن محصن ، ابوزينب بن عوف انصاري ، سهل بن حنيف ، حزيمة بن ثابت ، عبدالله بن ثابت انصاري ، حبشي بن جناهده سلولي ، عبيد بن عازب انصاري ، نعمان بن عجلان انصاري ، ثابت بن وديعه انصاري ، ابوفضاله انصاري و عبدالرحمن بن عبد رب انصاري بودند. برخاستند و گفتند : ما شهادت مي دهيم كه شنيديم رسول خدا (ص) فرمود : الا من كنت مولاه ، فعلي مولاه ، الهـم وال مـن والاه و عـاد مـن عـاداه ، واحب مـن احبـه و ابغض م»ن ابغضـه و اعـن من اعـانه. ( ايد الغابة ج 3 ص 307 و ج5 ص 205) در اين جا بايد تذكر داد كه اين سخن راني علي (ع) در رحبه در سال 35 هجري صورت گرفته ، كه با تاريخ غدير خم بيش از 25 سال فاصله داشته است . در خلال اين زمان ، بسياري از اصحاب پيامبر (ص) وفات يافته بودند و گروهي هم در بلادهاي مختلف پراگنده شده بودند و كوفه با مدينه منوره كه مركز اجتماع اصحاب پيامبر (ص) بود فاصله اي زيادي داشت و داستان اين بيان در رحبه اتفاقي بوده است و بدون مقدمه صورت گرفته و طوري نبوده كه قبلآ اعلام شده باشد تا علاقه مندان در آن اجتماع حضور پيدا كنند. بنآ در اين جا آشكار ميشود كه با آن همه گذشت زمان ، غدير خم در آن روزگار تا چه حد داراي شهرت و تواتر بوده است.

ابوصادق سليم بن قيس هلالي در كتاب خود در واقعه صفين چنين مينويسد: علي (ع) در صفين ميان سپاهيان خود و گروهي از مردم و افرادي از نواحي مختلف و جمعي از مهاجران و انصار كه در حضورش بودند ، بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ستايش خداوند (ج) فرمود : اي مردم مناقب من افزون تر از آن است كه در شمار آيد . من از مجموع آياتي كه خداي متعال در منقبتم و احاديثي كه رسول خدا (ص) در فضل و كمالم بيان داشته است ، به چند آيت و روايت بسنده ميكنم . آيا ميدانيد كه خداوند در كتابش سابق را بر مسبوق برتري داده و احدي از اين امت در راه خدا و رسولش بر من پيشي نگرفته است ؟ ... همه گفتند : بلي چنين است. آنگاه فرمود : شما را به خدا سوگند ميدهم آيا هنگامي كه از رسول الله (ص) در باره آيه كريمه السابقون السابقون ، اولئك المقربون .... (سوره واقعه آيه 10 و 11 ) سوال كردند ، آن حضرت (ص) فرمود : خداوند (ج) اين آيه را در باره پيغمبران و اوصياي آنان نازل فرمود و من برترين رسولان خداوند هستم ووصي من علي بن ابي طالب برترين اوصيا است. در اين هنگام نزديك هفتاد تن از اصحاب بدر كه اكثر آنها از انصار بودند ، بر خاستند كه در ميان شان ابوالهيثم بن تيهان و خالد بن زيد و ابوايوب انصاري و عمار بن ياسر بودند . آنان گفتند : ما شهادت ميدهيم كه از رسول الله (ص) شنيديم كه اين سخن را بيان فرمود . باز علي (ع) فرمود : شما را به خدا سوگند ميدهم در باره آيات مباركه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُم........( سوره نسا آيه 59 ) و إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ (سوره مائده آيه 55 ) و أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَكُواْ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ (سوره توبه آيه 16 ) آنگاه كه مردم گفتند : يا رسول الله (ص) آيا اين آيات مخصوص بعضي از مؤمنان است ، يا همه را شامل ميشود ؟ در نتيجه خداي عزوجل به پيامبر خود امر فرمود كه ولايت را به آنان بيآموزد و براي شان تفسير كند . همان طور كه نماز و روزه و حج را تفسير و تعليم فرمود. پس مرا در غدير خم منصوب نمود و فرمود : همانا خداوند (ج) مرا ابلاغ رسالتي مآمور ساخت كه سينه من به آن تنگ شد و انديشه كردم كه مردم در مقام تكذيب من بر آيند. پس خداوند (ج) مرا تهديد به عذاب فرمود چنانچه آن را ابلاغ نكنم . بعد فرمود : اي مردم همانا خداوند مولاي من است و من مولاي مؤمنان هستم و به آنها از خودشان سزاوارترم . هر كس كه من مولاي اويم ، علي مولاي اوست . بار خدايا دوست بدار كسي كه او را دوست بدارد و دشمن بدار كسي را كه او را دشمن بدارد.و ياري كن آن كس را كه او را ياري نمايد و خوار گردان آن كس را كه او را خوار نمايد. در آن هنگام سلمان از ميان آن جمع كثير بر خاست و گفت : يا رسول الله (ص) اين چگونه ولايي است ؟ آن حضرت (ص) فرمود : ولايي مانند ولاي من . هر كس كه من به او از خودش سزاوارترم ، علي نيز به او از خودش سزاوارتر است . خداي سبحان آيه شريفه الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي .... (سوره مائده آيه 3 ) را نازل فرمود . راوي گويد در اين موقع دوازده تن از اصحاب بدر به پا خاستند و گفتند : ما شهادت ميدهيم كه آنچه را فرمودي ، از رسول خدا (ص) شنيده ايم و حقيقت دارد.

شرح حال و تاريخ زندگي بسياري از صحابه نشان ميدهد كه آنها به نص متعبد بوده اند ، اما به آن نصوصي كه مسائل تعبدي و شون اخروي مختص باشد . مانند روزه ماه رمضان ، روي به قبله نماز خواندن ، تعداد نماز هاي يوميه ، طواف خانه خدا هفت مراتبه ، و امثال اين ها كه منافع اخروي و جهان ديگر است. اما آنچه به سياست و رهبري متعلق بود ، مانند حكومت ، تدبير امور دولت ، پايه ريزي شؤن مملكت و تجهيز سپاه و غيره مسائل را در اين چنين موارد ، به آن متعبد نبودند و التزام به نصوص آن و عمل به مقتضاي آن را لازم نمي دانستند. بلكه براي خود نيز بحث ، گفت وگو و اجتهاد را جايز مي دانستند ، يعني اگر عمل كردن بر خلاف نص ، كساني از آنان را بالا ميبرد و يا به رياست و حكومتشان نفع مي بخشيد ، آن خلاف را مرتكب مي شدند و به خيال خود رضايت پيامبر (ص) را نيز در اين عمل احراز مي نمودند.

19

در مورد خلافت و ولايت بر حـق علي (ع) صحابي گمـان بر آن داشتند كه عـرب تسليم او نمي شود و به نص خلافت متعبد نمي گردد. زيرا علي (ع) پشت عرب را در راه خدا خم كرد ، و خون كساني از آنها را ريخته است ، و در راه ياري و نصرت حق در برابر كفار ، نقاب از چهره كنار زده تا آيين خدا غالب و پيروز گردد. بنابراين عرب مطيع وي نخواهد شد و او را بر اساس مفكوره هاي شان فردي مي دانستند كه عرب از او انتقام خواهد گرفت.

همچنين قريش خصوصآ و عرب عمومآ ، از علي (ع) به خاطر سخت گيري هايش بر دشمنان خدا (ج) و نبرد و كشتارش با كساني كه از حدود خدا (ج) تجاوز ميكردند و يا حرمت هاي الهي را هتك مينمودند، انتقام گرفت . عرب از امر به معروف و نهي از منكر علي (ع) در هراس بودند ، از عدالتش بين رعيت و از مساوات اودر تمام امور بين مردم وحشت داشتند . نه كسي ميتوانست از او چشم طمعي داشته باشد و نه خاطر خواهي كسي در او اثر مي گذاشت. نيرومند در پيشگاه او ذليل بود تا حق را از او بستاند و ضعيف در نزد وي قوي و عزيز بود تا حقش را بگيرد.

بنابراين چگونه امكان داشت كه صحابي و عرب از روي رغبت و علاقه در برابرش خضوع كنند . خلافت و رهبري او را برسميت بشناسند. همچنين صحابي ، قـوم قريش و ساير عـرب بر آنچه خـداوند (ج) از فضـل خود ، به او بخشيـده بود ، حسد مي ورزيدند ، چرا كه او به مرحله اي از علم و عمل در پيشگاه خدا و پيامبرش و صاحبان خرد رسيده بود كه هم سالان و نزديكانش از رسيدن به آن مقام عاجز ، و هم سنگان و هم رديفان او از رسيدن به آن موقعيت نوميد بودند. با سوابق و ويژگي هايش از ناحيه خدا (ج) و رسولش به مقام و منزلتي دست يافت كه گردن هاي آرزو به آن سوكشيده ميشد، و طمع ها براي رسيدن به كمتر از آن به تلاش و تكاپو مي افتاد.

همچنين قريش و ساير عرب ، از اين كه خلافت در قبايل آنها به نوبت مي گردد ، خوشحال بودند و طمع آنها در اين راه به كار افتاده بود، تا با اين قصد به نقص عـهد پرداختند و همت خود را در شكستن پيمـان غدير خم قرار دادند. دست با دست هـم دادند تانص را فرموش كنند و با هم بيعت كردند كه آن را به هيچ وجه به ياد نيآورند ، و اجماع كردند كه همان روز رحلت رسول اكرم (ص) خلافت را از ولي منصوص از جانب پيامبر (ص) منصرف سازند ، لذا آنرا به انتخاب گذاردند تا هر كدام از قبايل، در آرزوي رسيدن به آن ، گرچه پس از مدتي هم باشد . نايل گردند.

اگـر به نص متعبد مـيشدند و علـي (ع) را پس از پيامـبر (ص) مقـدم ميداشتند ، خـلافت از عتـرت پاك پيـامبـر (ص) بـيرون نمي رفت. چرا كه در روزغدير خم و در موارد ديگر ، رسول خدا (ص) ، اهل بيت را همرديف و قرين قرآن قرار داده بود.و آن دو را تا رستاخيز ، پيشواي صاحبان عقل گردانيده بود. اما عرب نمي توانست خلافت را در خاندان خاصي منحصر ببيند ، به ويژه كه چشم همه قبايل به سوي آن دوخته شده بود و افرادي از تمام طوايف در اين راه يكديگر را حمايت مي كردند.

كسي كه تاريخ قريش و عرب را در صدر اسلام خوب مطالعه كند ، ميداند كه آنها در برابر نبوت پيامبر (ص) كه از بني هاشم بود ، خاضع نشدند. مگر زماني كه در هم شكستند و قدرتي برايشان باقي نماند. پس چگونه اجمـاع نبـوت و خـلافت را در بنـي هـاشم قبـول مي كردند؟ ...... چنانچه جناب خليفه دوم در گفت و گويي كه بين ايشان و ابن عباس صورت گرفت ، به اين مطلب اشاره كردند و گفتند : قريش حاضر نبود كه نبوت و خلافت هر دو در بين شما باشد و بر مردم اجحاف كنيد ! ( ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه ج3 ص 107 و ابن اثير در كامل جز سوم صفحه 24 در شرح حال خليفه دوم ذكر كرده است )

در چنين هنگامه اي بود كه علي (ع) با توجه بر امر دين ، خود را از توجه به خلافت باز داشت و تصميم بر آن گرفت تا از خلافت كناره گيري كند ، چرا كه ميدانست دنبال خلافت رفتن موجب خطربزرگ براي امت اسلامي و نابودي دين خواهد شد ، لذا بقاي اسلام و مصلحت عموم مسلمانان را بر خلافت و حق شخص خويش مقدم داشته و از به دست آوردن خلافت خوداري كرد و آخرت را بر دنيا ترجيح داد.

ولي در خانه نشست و بيعت نكرد ، گرچه او را براي بيعت خواستند و بردند ، ولي از بيعت سرباز زد تا حق خويش را حفظ نموده باشد. و در برابر كسانيكه از او عدول نموده بودند ، حجت داشته باشد. زيرا اگر با اختيار بيعت ميكرد ، حجت اش تمام نبود و برهاني روشني نداشت . اما با گذشتن حق اش از خلافت ، امارت مؤمنان را بين حفظ دين و حفظ حق جمع نمود ، كه اين عمل اش بر اصالت رآي ، درك ، حلم ، بردباري ، و تقدم مصالح عموم بر حق شخصي خودش دلالت دارد. .... راستي كجا سراغ دارند كه شخصي از چنين موقعيت بلند و امر پر ارزش كه خداوند (ج) آن را بالاترين موقعيت ديني شمرده است ، دست بردارد ؟ ! البته ، نتيجه اين عمل و اختيار اين راه از ميان دو طريق ، سودمندترين و پر منفعت ترين بود ، چرا كه قرب و نزديكي به خداي عزوجل را به همراه داشت.

اما براي عرب و بعضي از صحابي كه نصوص خلافت را ، كه با نصب امرا و تدبير شؤن مملكت ارتباط داشت ، با اجتهاد خود مي سنجيدند و آنرا تفسير و توجيح ميكردند ، مانند امور ديني قابل ارزش نبود . لذا مخالفت با آن براي شان آسان بود و زمانيكه زمام قدرت را بدست گرفتند آن نصوص را خيلي زود فراموش كردند و با كساني كه آن نصوص را ياد آور ميشدند با شدت تمام رفتار مي كردند. و چون بر حفظ نظام توفيق حاصل كردند ، دين را نشر دادند ، كشور ها را فتح كردند و به ثروت و

20

قدرت رسيدند و كارشان بالا گرفت . قدرت و منزلت شان بلند شد و مردم هم به آنان حسن نظر پيدا كردند و قلب ها به آنان محبت ورزيد ، در اين هنگام ، مردم نيز در فراموش ساختن و از ياد بردن نصوص ، در مسير آنان گام برداشتند.

پس از آن كه بني اميه سر قدرت آمدند ، اين ها همان هاي بودند كه از اول بعثت ، با بني هاشم و پيامبر (ص) بناي دشمني را بنآ كردند و خواسته هاي شان جز از بين بردن خاتم النبيآ (ص) و اهل بيت (ع) و گرفتن انتقام چيزي ديگر نبود . اما با اين اوضاع باز هم توسط هواداران اهل بيت (ع) و بلخصوص دانشمنداني با جرآت و فداكار با هر انديشه و تفكر مذهبي ، اين نصوص صريح و صحيح به ما رسيده است ، كه در آن كوچكترين غدشه و جعل كاري نيست. كه اين نصوص ما را كفايت ميكند.

علي (ع) در انتشار نصوص امامت و غدير خم ، آرامش را سخت مراعات ميكرد و احتياطآ براي اين كه به اسلام ضربه نرسد ، آن را در برابر مخالفانش با تندي ارائه نمي كرد و به خاطر حفظ شوكت مسلمانان حاضر نبود سخت به مقابله بر خيزد. چنانچه خودش در اين مورد فرمودند: انسان را بر تآخير در گرفتن حقش عيب نمي كنند ، عيب بر آن كس گرفته مي شود كه آنچه حقش نيست بگيرد ! ( كلام قصار شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ص 324 )

علي (ع) در باره انتشار نصوصي كه در باره وي نقل شده است ، روش خاصي داشت كه حكمت از آن تجلي ميكند . چنانچه ملاحظه شد كه چگونه در روز رحبه ، در ايام خلافت اش مردم را براي يادآوري روز غدير خم جمع كرد ، همه را گرد هم آورد و به آنها گفت : شما را به خدا (ج) سوگند مي دهم ، هر مسلماني كه از پيامبر (ص) شنيده كه در روز غدير خم چه فرموده ، بپاخيزد و آنچه را شنيده است ، شهادت دهد و به جز كسي كه آن روز پيامبر (ص) را ديده است بپانخيزد ! سي نفر از صحابي كه دوازده نفر شان از اهل بدر بودند بپاخاستند و به آنچه در مورد نص غدير خم شنيده بودند و شاهد بودند ، شهادت دادند. در اين جا ديده ميشود كه با چه صبر و تحمل و بردباري علي (ع) بعد از آن همه زمان ها كه گذشته بود ، خاطره روز غدير خم را در اذهان مردم روش ميسازد و كلام رسول خدا (ص) را كه در اجماع 120 هزار نفري سخن گفته بودند و فرموده بودند : هر كي من مولي او هستم اين علي مولي او است . در خاطره ها روشن ميسازد.

بنآ علي (ع) با تمام نرمشي كه وضع زمان اقتضا ميكرد ، حق اش را ثابت فرمود و با تمام آرامشي كه امام علي (ع) هميشه از آن مواظبت مي نمود ، اين عمل را انجام ميداد . روش علي (ع) در انتشار عهد امامت و نشر نص وصايت و ولايت اين گونه بود . او غافل را با اسلوبي بيدار مي كرد كه موجب سرو صدا نشود و فرار و تنفر افراد را سبب نگردد. چـنانچـه در روز شـوري اتمـام حجت كرد ، اهـل شورا را انذار فـرمود و با تمـام خصايص و منـاقبش با آنـان احتـجاج كرد ، و ياد فراموشي ها و خود نظري هاي آنها را بر رخ شان كشيد . و اين كه با چه ساده گي بر پيمان شان و بيعت شان پشت پا زدند و در برابر نص صريح رسول الله (ص) يعني غدير خم را به فراموشي سپردند ، آنها را مورد سرزنش و ملامت قرار داد.

در ايام خلافت اش باز هم با بسيار مظلوميت احتجاج كرد و در منبر شكايت را سر داد تا آنجا كه فرمود : سوگند به خدا(ج) رداي خلافت را بر ديگري پوشانيدند در حالي كه خوب مي دانستند ، من نسبت به خلافت همچون محور سنگ آسيابم ، سيل علوم از وجود من سر چشمه مي گيرد و مرغ فكر هيچ كس به قلعه فضايل من راه نمي يابد ، من لباس ساده تري را پوشيدم و دامن خود را از آن فراه چپيدم. مي انديشيدم ، آيا با دست تنها براي گرفتن حق خود بپاخيزم ؟ يا در دل اين ظلمت و تاريكي كه به وجود آمده بود ، شكيبايي ورزم ؟ در چنين وضعي كه بزرگسالان را از كار مي اندازد و طفل و افراد كم سن را پير مي كند، و افراد مؤمن را آن چنان به رنج وا مي دارد تا به پروردگارشان ملحق شوند ، ديدم صبر و شكيبايي عاقلانه تر است . صبر كـردم امـا همـچون كسي كه خــاشاك در چشمش باشـد و استخوان راه گلويش را گـرفته باشـد.مي ديــدم ميــراثم بـه غـارت مي رود. ( خطبـه شقشـقـه خطبـه سوم نهـج البـلاغه ) هيـچ يك از ايـن امت را نمي تـوان بـا آل محمد (ص) مقايسه كرد و هيچ گاه كساني كه مشمـول نعمت آل محمـد (ص) بوده اند ، نمي توانـند با آنان در يك رديف باشند، آنها اساس دين و ستون هاي يقين اند ، غلو كننده گان به سوي آنها باز مي گردند . عقب مانده گان به آنان ملحق مي شوند ، خصايص و ويژگي هاي ولايت ، وصايت و وراثت در بين آنان مي باشد. هم اكنون حق به اهل اش باز گشته و به جايي كه از آن منتقي شده بود ، باز گشته است.

علي (ع) سر چشمه عدل و عدالت بود ، كه اگر زمام امور امت را كه رسول الله (ص) به دست اش داده بود ، به او مي دادند و همه تسليم اش مي شدند. او روشي روشن و زندگي پر آسايشي را براي شان تآمين مي ساخت كه در آن هيچ نارحتي نبود . احدي به زحمت نمي افتاد و آنها را به سر منزلي ميرساند كه آب گواراي حيات از آن فوران مي كرد كه مالامال از آب رلال صـاف بود و در آن هيـچ گونه كدري وجـود نداشت . آنها را همـواره در نعمت نگاه ميـداشت و آشكارا و پنـهان نصيحت شان مي كرد و جـز با فـرونشاندن تشنگي ايمـان شان ، به چـيزي راضي نمي شد. درهـاي بـركات آسمـان و زميـن بر آنـان گشوده مي گشت .

مگر جز اين نيست كه خاتم النبيآ (ص) در باره اش فرمود :

احب الناس الي من الرجال علي (الرياض النضرة ج 2 ص 161 ) محبوب ترين مردان روزگاران نزد من علي است.

و يا با اين روايت پيامبر (ص) كه فرمود 21

علي خير من اتركه بعدي ( مجمع الزوائد ج 9 ص 113 ، مواقف ايجي ج 3 ص 276 ) علي بهترين چهره اي است كه پس از خود در ميان امت بر جاي مي گذارم .

و يا با اين سخن رسول الله (ص) كه فرمود :

علي خير البشر فمن ابي فقد كفر ( كنزالعمال ج 6 ص 159 ، الجامع الصغير ج 2 ص 16 ) علي بهترين انسان است و هر كس اين واقعيت را نپذيرد بي گمان كفر و حق كشي ورزيده است .

و يا اين گفته خاتم النبيآ (ص) كه فرمود : من لم يقل علي خير الناس فقد كفر ( تاريخ خطيب بغدادي ج 3 ص 192 ، كنزالعمال ج 6 ص 159 ) هر كس نگويد علي بهترين مردم است بي ترديد كفر ورزيده است.

ويا با اين سخن جاويدانه پيامبر (ص) كه فرمود :

علي مني بمنزلة رآسي من بدني (نورالابصار ص 80 ، تاريخ بغداد ج 7 ص 12 الصوعق ص 75 ) علي نسبت به من ، بسان سر در پيكرم ميباشد.

و يا با اين بيان رساي آن سرور گرامي (ص) كه فرمود :

علي مني بمنزلتي من ربي ( الرياض النضرة ج 2 ص 162 ، سيره حلبي ج 3 ص 391 ) مقام والاي علي نزد من ، بسان مقام من نزد پروردگار من است.

و يا با اين حديث نبوي (ص) كه فرمود :

علي احبهم الي و احبهم الي الله (تاريخ بغداد ج 1 ص 160 ) محبوب ترين انسان ها نزد من و نزد خدا (ج) علي است.

و يا با اين بيان پيامبر (ص) كه به علي ( ع) فرمود:

انـا مـنك و انت منـي ( مسند احمد ج 5 ص 204 ، خصائص نسايي ص 36 ص 51 ) من از تو هستم و تو از من .

و يا با اين گفتار رساي آن محبوب گرامي (ص) كه در حق علي (ع) فرمود :

ما من نبي الا و له نظير في امته و علي نظيري (الرياض النضرة ج 2 ص 164 ) هيچ پيامبري نيست جز آن كه در ميان امت خويش نظير و همانندي دارد و علي همانند من است.

ويا با اين سخن كه رسول الله (ص) به علي (ع) فرمود :

لحمك لحمي و دمك دمي و احق معك ( مناقب خوارزمي ص 76 ص 83 ص 87 ، كفاية الطالب ص 135 ، المحاسن و المساوي ج 1 ص 31 ) گوشت تو ، گوشت من است و خون تو ، خون من است و حق و عدالت هماره به همراه توست.

در نتيجه نهايي به اين مطلب ميرسيم ، كه با اين همه توصيف و تمجيد و تاكيد كه خاتم النبيآ (ص) در حق علي (ع) در مناسبات مختلف و بلخصوص در غدير خم ارائه داشتند ، چه موضوع و خصوصيت باعث شد كه امت اسلامي و صحابه در اندك زمان آن همه اوامر و فرمايشات آن حضرت (ص) را پشت پا زده و به فراموشي سپردند؟ براي جواب اين موضوع قراريكه در صفحات گذشته تذكر شد ، يگانه دليل آن اين بود كه آنها قبل از اسلام آوردن شان عادت كرده بودند كه در اموري كه مربوط دنيوي شان باشد به رآي و اجتهاد خودشان رفتار كنند و بعد از اسلام آوردن نيز به اين خصوصيت باقي ماندند كه در آمور دنيوي به رآي خود شان نظر دهند ، و صرف در امور عبادتي و اركان ديني به پيامبر (ص) تآسي كنند. كه نتيجه اين خواص شان ، در برخورد هاي مانند : غزوه احد ، صلح حديبيه ، جنگ تبوك ، اصحاب رده و غيره .......... مشاهده مي شود.

اما با آن همه مسايل و كشمكش هاي كه در صدر اسلام گذشت ، موضوع غدير خم از مسلمات تاريخ باقي ماند ، كه در جريان اين 14 قرن توسط كثيري از علماي تاريخ ، حديث و روايت به سنده شد و نسل به نسل در لا بلاي اوراق تاريخ و حديث زنده باقي ماند. تا به صورت يك حقيقت تاريخي براي ما به ميراث گذاشته شود .

22

اگر غدير خم براي پژوهشگر و محققي قابل قبول و يقين است . به اين حديث رسول الله (ص) سنده ميكند : من کنت مولاه فهذا علي مولا

بار الها : تو راه را نشان دادي ، ما نيز تصميم به پيمودن اين راه داريم ، ما را مدد فرما .

پروردگارا : اين افتخاربزرگي را كه به ما مرحمت فرمودي كه داعيان آئين پاك تو و سنت پيامبر (ص) باشيم ، هرگز از ما سلب مكن .

خداوندا : ما را در مسير جهاد و ايثار و فداكاري در طريق آئين محمدي (ص) استوار و ثابت قدم بدار .

واينك شما خواننده حق جو و پژوهشگر توانا ، كه با مطالعه اين سطور ، چه جلوه اي در چهره شما پيديدار شده است و داوري شما در مورد تهيه و ترتيب اين پديده هاي تاريخي در كدام قالب ميباشد ؟

شما خوننده اي عزيز ممكن است كه مرا متهم به توهين به صحابه كنيد و يا حقايقي كه در بخش هاي گذشته گذشت خوشآيند تان نباشد و آن ها را ناروا و دروغ پنداريد و آن گاه در برابر تهيه و ترتيب كننده اي مضموني غدير خم حكمي را صادر كنيد . اما قبل از آن كه به اين انديشه ها برسيد ، لطفآ در تنظيم و نگارش اين سطور تفكر كنيد ، كه همه آنچه در اين سطور جمع آوري شده است ، از مدارك و كتب و اسنادي علماي طراز جهان اسلام در قرون گذشته و عصر حاضر بوده است ، كه مورد اعتماد همه اي مفكوره ها و انديشه ها ميباشد.

و يا به عبارت روشن تر، من در تهيه و ترتيب اين متون بالا گناهي ندارم، و اگر گناهي باشد ، گناه تاريخ است كه اين رويداد ها را طرح نموده است ، و اگر اين رويداد ها صادق نمي بود ، دانشمندان و فضلا آنرا هرگز در كتب شان نمي آوردند ، كه حتي اين حقايق در كتب معتبر صحاح نيز جمع آوري شده است كه ما با ذكر نام و جلد كتاب و صفحه آن متذكر شديم.

آخرين سخن اين است ، كه من متن اسناد و مدارك تاريخي مورد اعتماد علما را در سطور بالا جمع آوري كردم ، و آدرس آن اسناد و مدارك را هم به شما معرفي نمودم . خوب است كه شما خواننده اي محقق و پژوهشگر ، به آن كتب مراجعه نموده تا به درستي و حقيقت اين مطالب اطمينان حاصل كيند ، و موضع خود تان را در برابر واقعه غدير خم آزادانه انتخاب كنيد. و از بارگاه ايزد متعال استدعا دارم كه حقايق را بر همه ما هويدا گردانند........... آمين يا رب العالمين.

تهيه و ترتيب :

احمد راتب نجم

ماه جنوري سال 2010 المان

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen