Montag, 7. September 2009


zurück zur Startseite

بازگشت به صفحه نخست

بسم الله الرحمن الرحيم

فضيلت اهل بيت پيامبر (ص) در آيات قرآن

تهیه وترتیب : الحاج احمد راتب نجم نوامبر 2009 آلمان


إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا

عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا

يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا

وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا

إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاء وَلَا شُكُورًا

إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا

فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا (سوره انسان آيه 5 الي 11 )

ترجمه :

ابرار (نيكان) از جامي مي‏نوشند كه با عطر خوشي آميخته است

از چشمه‏اي كه بندگان خاص خدا از آن مي‏نوشند، و از هر جا بخواهند آنرا جاري مي‏سازند!

آنها به نذر خود وفا مي‏كنند، و از روزي كه عذابش گسترده است مي‏ترسند.

و غذاي (خود) را با اينكه به آن علاقه (و نياز) دارند به مسكين و يتيم و اسير مي‏دهند.

(و مي‏گويند) ما شما را براي خدا اطعام مي‏كنيم وهيچ پاداش و تشكري از شما نمي‏خواهيم.

ما از پروردگارمان خائفيم در آن روز كه عبوس و شديد است.

از اين رو خداوند آنها را از شر آن روز نگه مي‏دارد و از آنها استقبال مي‏كند در حالي كه شادمان و مسرورند.

شآن نزول :

ابن عباس حديث مي كند كه حسن و حسين (ع) نواسه هاي پيامبر بيمار شدند و رسول اكرم (ص) با جمعي از ياران به عيادت شان آمدند ، و بعد از احوال پرسي و عيادت آن دو سرور گرامي ، به علي (ع) و فاطمه زهرا (ع) گفتند كه خوب است شما براي شفاي فرزندان تان نذري ميكرديد . علي (ع) و فاطمه زهرا (ع) و بي بي فضه كه هم در آن جا بودند ، قبول كردند كه براي شفاي اين دو پسر براي سه روز روزه بگيرند ، كه البته حسن (ع) و حسين (ع) خودشان را هم در اين نذر شريك ساختند ، كه اگر شفا يافتند با پدر و مارد شان يكجا سه روز روزه بگيرند.

چيزي نگذشت كه هر دو شفا يافتند ، و در حاليكه از نظر مواد غذايي دست شان خالي بودند ، علي (ع) سه من جو قرض كرد و فاطمه زهرا (ع) يك سوم آن را آرد كرد و نان پخت. هنگام افطار سائلي بر در خانه علي (ع) آمد و گفت : السلام عليكم يا اهل بيت محمد (ص) ، مستمندي از مستمنداني مسلمين هستم ، غذايي به من بدهيد ، خداوند به شما از غذا هاي بهشتي مرحمت كند ، آنها همگي مسكين را بر خود مقدم داشتند و سهم خود را به او دادند و آن شب صرف با آب افطار كردند.

روز دوم را همچنان روزه گرفتند و باز موقع افطار وقتي كه غذا را آماده كرده بودند (همان نان جوين ) يتيمي بر در خانه شان آمد و دست حاجت بلند نمود ، آن روز هم آنان آن يتيم را بر خود مقدم شمرده و حق شان را به او دادند و باز با آب افطار نمودند.

روز سوم كه باز روزه دار بودند و در هنگام افطار قسمت سوم جو را آرد كرده و نان تهيه نمودند تا افطار كنند باز اسيري بر در خانه شان آمد و تمناي غذا كرد و آنان باز هم از حق شان گذشتند و سهم خود را به آن اسير دادند و خود شان با آب روزه شان را افطلر كردند.

هنگامه صبح كه علي (ع) براي نماز به طرف مسجد ميرفت ،دست دو فرزند اش را گرفته و خدمت پيامبر (ص) آمدند ، هنگامي كه پيامبر (ص) آنها را ديد ، مشاهده كرد كه از شدت گرسنگي مي لرزند ، و فرمودند : اين حالي را كه در شما مي بينم براي من گران است ، پس برخاست و با آنها حركت كرد تا وارد خانه علي (ع) شد هنگامي كه وارد خانه شد ، ديد كه فاطمه زهرا (ع) در محراب عبادت ايستاده ، در حاليكه از شدت گرسنگي شكم او به پشت اش چسپيده و چشم هايش به گودي نشسته است . پيامبر (ص) خيلي ناراحت شد . درهمين هنگام جبرئيل امين نازل شد و گفت : اي محمد (ص) اين آيه ها را بگير ، خداوند با چنين خانداني به تو تهنيت مي گويد. سپس سوره هل اتي را بر پيامبر (ص) خواند ، كه از آيه ان الابرار تا آيه كان سعيكم مشكورا در اين موقع نازل شد.

آنچه كه در باره شان نزول اين آيات ذكر شد . نص حديثي است كه در كتاب الغدير به عنوان قدر مشترك آمده است و در اين كتاب از 34 نقر از علماي بزرگ اسلام نام ميبرد كه اين حديث را در كتاب هاي شان در مورد فضيلت اهل بيت رسول الله (ص) نقل كرده اند. ( نام كتاب با ذكر صفحه و جلد آن ) به اين ترتيب روايت فوق از روياتي است كه در ميان علماي اهل سنت و اهل تشيع مشهور بوده بلكه متواتر است . كتاب ( الغدير جلد 3 صفحه 107 – 111 ) و كتاب ( احقاق الحق جلد 3 صفحه 157 – 171 و با ذكر نام 36 نفر از دانشمندان و علماي اسلام با ذكر مآخذ ) .

اما علماي اهل تشيع همه اتفاق نظر دارند كه اين هجده آيه يا مجموع اين سوره ، در ماجراي فوق نازل شده است ، و همـگي بدون استثناء در كتب تفسير يا حـديث ، روايت مـربوط به آن را عـنوان يكـي از افتـخارات و فضائل مهـم علي (ع) و فاطمه زهرا (ع) و فرزندان شان آورده اند. حتي چناتكه كه قبلآ هم ذكر شد اين مطلب به قدري معروف و مشهور است كه در اشعار شعرا ، و حتي در شعر معروف امام شافعي نيز آمده است.

اما از آنجا كه هميشه در برابر فضائل علي (ع) از طرف خلفاي اموي بهانه جوي ها صورت گرفته است كوشش كرده اند تا بعضي خرده گيري ها را در شان نزول و يا محتويات اين آيات وجود بياورند. كه ما در اين جا به آن تعريف هاي ناقص ميپردازيم :

1 : بعضي ها ايراد ميآورند كه اين سوره مكي است . در جواب بايد گفت كه داستان شان نزول مربوط به بعد از تولد حسن (ع) و حسين (ع) است. كه قطعآ در مدينه واقع شده است.

2 : بعضي ها ايراد ميآورند كه لفظ آيه عام است چگونه ميتواند كه تخصيص به افراد معيني باشد . در جواب بايد گفت كه عام بودن آيه منافاتي با نزول آن در مورد خاصي ندارد ، زيرا بسياري از آيات قرآن مفهوم عام و گسترده دارد ، در حاليكه شان نزول كه مصداق اتم و اعلاي آن است مورد خاص ميباشد. و اين عجيب و خرده گيري است كه كسي عموميت مفهوم آيه اي را دليل بر نفي شان نزول آن بگيرد. !

3 : بعضي ها شآن نزول ديگر براي اين آيه ذكر كرده اند ، مانند سيوطي در درالمنثور كه شآن نزول آنرا در باره مرد سياه پوستي ميداند كه از رسول اكرم (ص) از تسبيح و تهليل سوال كرده است . ( توجه شود در درالمنثور جلد 6 صفحه 297 )

4 : بهانه ديگري كه بعضي ها آورده اند ، اين است كه چطور امكان دارد يك انسان سه روز بدون غذا زنده بماند؟ ولي اين ايراد هم ناقص است ، براي اين كه ما افراد متعدد را ديده ايم كه براي بعضي معالجات طبي نه تنها سه روز بلكه ايام زيادي را در نخوردن غذا و صرف با نوشيدن آب سپري كرده اند. چنانچه در كتاب طبيب معروف الكسي سوفون ( روزه روش نوين براي درمان بيماري ها ) به طور مشروح آمده است.

5 : بعضي ديگر براي اين كه از كنار اين فضيلت بگذرند ، از طريق ديگري وارد شده اند. مانند الوسي كه ميگويد : اگر بگويم اين سوره در باره علي (ع) و فاطمه زهرا (ع) نازل نشده است ، باز هم چيزي از قدر و مرتيت آنها كم نميشود . اما نظر مخالف در رد نظريه الوسي اين است كه اگر بنا باشد فضيلتي را با اين شهرت ناديده بگيريم ، بقيه فضائل نيز به تدريجآ به چنين سرنوشتي دچار ميشود ، و روزي فرا خواهد رسيد كه بعضي ها ، اصل فضيلت اهل بيت رسول الله (ص) را و مخصوصآ فضيلت علي (ع) و بي بي اسلام فاطمه زهرا (ع) وفرزندان شان را به طور مطلق انكار كنند.

قابل توجه هم در اين است كه خود علي (ع) در بعضي روايات ، در مواردي متعدد به نزول اين آيات در مورد خود و فرزندان شان در مقابل مخالفان استدلال كرده اند.

تفسير :

در آيات مورد بحث در زمينه پاداش ها براي شكر گذاران و ابرار (نيكان و پاكان ) نكات جالبي ذكر شده است . نخست ميفرمايد : نيكان (نيكي كننده گان) از جامي مينوشند كه با عطر خوشي آميخته است . إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا . ابرار (جمع ) برمعني وسعت و گستردگي است. و كافور چيزي خوش بو را ميگويد. يعني آنها از شرابي مينوشند كه بسيار مطعر و خوشبو است كه هم ذايقه آن لذت آور است و شامه آن .

سپس به سرچشمه اين شراب طهور اشاره ميكند و ميفرمايد : اين از چشمه خاصي است كه بندگان خدا از آن مينوشند و آن را از هر جا بخواهند جاري ميسازند. عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا و اين چشمه اي شراب طهور چنان در اختيار ابرار و عباد الله است كه هر جا اراده كنند از همان جا سر در ميآورد.

در حديثي از امام جعفر صادق (ع) در توصيف اين چشمه آمده است ، كه اين چشمه اي است كه در خانه رسول گرامي اسلام (ص) . كه از آنجا به ساير خانه هاي پيامبران و مؤمنان جاري ميشود ، است . يعني همانگونه كه در دنيا چشمه هاي علم و رحمت از خانه پيغمبر اكرم (ص) به سوي بندگان خدا و نيكان سرازير ميشود ، در آخرت كه تجسم بزرگي از اين برنامه است چشمه شراب طهـور الهـي از همين بيت وحـي ميجوشد و شاخه هاي آن به خانه هـاي مؤمنــان سرازير ميگردد.

در آيات بعد به ذكر اعمال و اوصافي كه ابرار و عبادالله دارند پرداخته و با ذكر پينج وصف ، دليل استحقاق آنها را نسبت به اين همه نعمت هاي بي مانند توضيح ميدهد و ميفرمايد : آنها به نذر خود وفا مي كنند يُوفُونَ بِالنَّذْرِ و از روزي كه عذاب و شر گسترده است بيمناك اند. وَيَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا . يوفون و يخافون كه به صورت فعل مضارع آمده است ، نشان ميدهد كه اين نعمت ها و اين برنامه مستمر و هميشگي است.

و آنهاي كه نذر هاي الهي را بر خويش واجب كرده اند و به آن وفا ميكنند . به طريق اولي واجبات الهي را محترم شمرده و در انجام آن با ايمان كامل و خلل ناپذير مي كوشند ، ترس آنها از شر آن روز بزرگ ، اشاره به ايمان شان به مسئله معاد و احساس مسؤليت شديد در برابر فرمان الهي مي باشد.

سپس به ذكر سومين عمل شايسته آنها پرداخته ميگويد : آنها غذاي خود را در عين اينكه به آن نيازمند اند و دوست دارند به مسكين و يتيم و اسير ميدهند وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا . يعني اطعام كردن آنها ساده نيست بلكه توآم با ايثار در هنگام نياز شديد است ، و از سوي ديگر اطعامي است گسترده كه انواع نيازمندن را از مسكين و يتيم و اسير شامل ميشود ، و به اين ترتيب رحمت شان عام و خدمت شان گسترده است.

چهارمين عمل برجسته ابرار را اخلاص مي شمرد و ميفرمايد : آنها ميگويند ما شما را تنها براي خدا اطعام ميكنيم ، نه پاداشي از شما ميخواهيم و نه تشكري إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاء وَلَا شُكُورًا . اين برنامه و اعمال منحصر مسآله اطعام نيست ، بلكه تمام اعمال شان مخلصانه و براي ذات پاك خداوند (ج) است و هيچ چشمداشتي به پاداش مردم ندارند ، زيرا اصولآ در اسلام ارزش عمل به خلوص نيت است ، و گرنه اعمالي كه انگيزه غير الهي داشته باشد ، خواه از روي ريا باشد ، خواه به خاطر هواي نفس باشد و يا به سبب تشكر و قدرداني از مردم تنظيم شده باشد . هيچگونه ارزش معنوي و الهي ندارد .

در آخرين توصيف ابرار ميفرمايد : آنها ميگويند : ما از پروردگارمان خائفيم از آن روز كه عبوس و شديد است إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا . اين سخن در حقيقت ممكن است كه زبان حال ابرار باشد يا زبان قال آنها . تعبير از روز قيامت به روز عبوس و سخت به خاطر وضع وحشتناك آن روز است ، يعني حوادث آن روز آنقدر سخت و ناراحت كننده است كه نه تنها انسان ها در آن روز عبوسند ، بلكه گويي خود آن روز نيز عبوس است .

در آخرين آيه مورد بحث به نتيجه اجمالي اعمال نيك و نيات پاكي كه ابرار دارند اشاره كرده ميفرمايد : به خاطر همين ها خداوند آنها را از شر آن روز نگهداري ميكند ، و در حالي كه با طراوت و مسرور و شادمان هستند از آنها استقبال مي كند فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا . اگـر در دنيـا به خاطر احساس مسؤليت از آن روز بيمناك بودند ، خداوند (ج) در عوض ، آنها را در آن روز غرق شادماني و سرور ميكند. تعبير لقاهم از تعبير هاي بسيار جالبي است كه نشان ميدهد كه خداوند بزرك (ج) از اين مهمانان گرانقدر با لطف خاصش استقبال ميكند ، و آنها را كه غرق شادي و سرورند در سايه رحمتش جاي ميدهد.

سير كردن گرسنگان از بهترين حسنات است :

موضوع اطعام طعام كه در آيات مورد بحث از كارهاي برجسته ابرار و عبادلله شمرده شده است ،نه تنها در اين آيات از اعمال نيك و پر ثمر محسوب ميشود ، بلكه در بسياري از آيات قرآن روي اين معني تكيه و تآكيد شده است و نشان ميدهد كه اين اعمال در پيشگاه خدا محبوبيت خاصي دارد. اگر نگاه به دنياي امروز كنيم كه طبق اخبار منتشره هر سال ميليون ها انسان از گرسنگي مي ميرند ، در حالي كه در مناطق ديگر دنيا آن قدر غذاي اضافي به زباله دانها ميريزند كه حسابي براي آن نيست ، اهميت اين دستور اسلامي از يكسو ، و دوري دنياي امروز از موازين اخلاقي از سوي ديگر روشن مي گردد. روي اين منظور در روايات اسلامي تآكيدات بسيار در اين زمينه وارد شده است كه به عنوان نمونه چند حديث را در اين جا مي آوريم :

در حديثي از رسول اكرام (ص) آمده است : من اطعم ثلاثه نفر من المسلمين اطعمه الله من لاث جنان في ملكوت السموات كسي كه سه نفر از مسلمانان را اطعام كند ، خداوند (ج) او را از سه باغ بهشتي در ملكوت آسمان ها اطعام خواهد كرد. ( اصول كافي ج 2 حديث 3 )

در حديثي از امام صادق (ع) مي خوانيم : من اطعم مؤمنا حتي يشبعه لم يدر احد من خلق الله ماله من الاجرفي الاخرة لا ملك مقرب ، ولانبي مرسل الا الله رب العالمين كسي كه مؤمني را اطعام كند تا سير شود احدي از خلق خدا نميداند چقدر در آخرت پاداش دارد و نه فرشتگان مقرب الهي و نه پيامبران مرسل جز خداوند (ج) كه پروردگار عالميان است. ( اصول كافي ج 2 حديث 6 )

در بعضي از روايات تصريح شده است كه اطعام گرسنگان به طور مطلق هر چند مؤمن و مسلمان هم نباشد از افضل اعمال است ، چنانكه در روايتي از پيامبر گرامي اسلام (ص) آمده است كه فرموده اند : من افضل الاعمال عندالله ابرار الكباد الحارة و اشباع الكباد الجائعة و الذي نفس محمد (ص) بيده لا يؤمن بي عبد يبيت شبعان و اخوه -- او قال جاره – المسلم جانع یکی از

برترين اعمال نزد خدا خنك كردن جگر هاي داغ است و سير كردن شكم هاي گرسنه ، سوگند به كسي كه جان محمد (ص) در دست او است بنده اي كه شب سير بخوابد و برادر يا فرمود همسايه مسلمانش گرسنه باشد به من ايمان نيآورده است. ( بحار الانوار جلد 74 صفحه 369 ) .

خداوندا ! ما را در رحمت ات داخل كن و از عذاب اليمي كه در انتظار ظالمان است برهان .

پروردگارا ! تو راه را نشان دادي ، ما نيز تصميم به پيمودن اين راه داريم ، ما را مدد فرما .

بارالها ! اگر از ابرار نيستيم ، دوستدارآنها هستيم ، ما را به آنها ملحق نما .

رابطه اسلام با صلح و جنگ

تهیه وترتیب: الحاج احمد راتب نجم

اکتبر 2009 آلمان

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

الحمد الله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف النبياي و المرسلين و خاتم النبين ، امامآ متقين ، حبيب القلوب العالمين ، احمد محمود ابوالقاسم محمد صلي الله عليه و آل اجمعين

اما بعد قال الله عزوجل في كتاب الكريم

فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبيلاً
اگر آنها از پيكار با شما كناره گيرى كنند و پيشنهاد صلح نمايند خداوند به شما اجازه تعرض نسبت به آنها را نمى دهد.


بحث رابطه اسلام با صلح و جنگ از مباحثی است که بواسطه روابط سياسي حاکم بر دنياي امروز و بيشتر در سه دهه اخير مورد توجه بيشتر افکار عمومی، و به تبع آن مجامع علمی قرار گرفته است
به نظر می رسد ريشه توجه به اين مسئله و نقطه آغاز آن، مباحث سياسی و نحوه تعامل کشورهای غير مسلمان با مسلمانان باشد، که اين تعامل در برهه ای از زمان با حمله های رسانه ای افراطی ، بر عليه اسلام با عناوين خشونت طلبی و تروريسم را در پی داشت. همين تبليغات گسترده ، نظر عموم مردم را جلب کرده و همه مردم کم و بيش در پی فهم صحيحی از اين ارتباط برآمدند . در نهايت افکار دانشمندان را در مجامع علمی به ميدان کشيدند تا بتوانند حقيقت اين مسئله را به نحو صحيحی حل و فصل کنند و فهم صحيحی را از اسلام داشته و رابطه آن را با خشونت و تزاد و ترور دريابند.
ولی هنوز که هنوز است جو حاکم بر افکار، بواسطه سيطره ابزار رسانه ای غرب بر مدار غير علمی سير می کند. و ترسيم آن مدار توسط سياستمدارانی صورت می پذيرد که منافع خود را در دامن زدن به اين "شايعه" می بينند که اسلام قرين خشونت است و با صلح سر سازش ندارد !
اولين قدم برای شناختن حقيقت در اين مسئله بطور منطقی مراجعه به متون اصيل( قرآن و سنت نبوي) اسلامی است. چرا که در هر حال تعاليم اسلام جزء علوم نقلی است و علوم نقلی، همانگونه که از نام آن پيدا است، نقلی و وابسته به متون و اسناد و مدارک موضوع خود می باشد. و در نتيجه هم مقددمات، هم روش تحقيق، و هم نتايج آنها با علوم عقلی متفاوت است. هر چند معقول باشند ! يعنی معقول بودن مباحث نقلی، آنها را از محدوده علوم نقلی خـارج نمی کند و تخلف از روش شناسی (متدولوژی) درتحقيق اين علوم، کار درستی نيست.
ما از ابتدا می گويم اسلام آئين زندگی است؛ نه آئين عبادت و نه آئين عشرت و نه آئين رهبانيت و نه آئين تجمل و نه آئين صلح و نه آئين جنگ. بلكه اسلام آئين زندگی است و زندگی مجموعه ای به هم تنيده از تمامی اين مفاهيم و واقعيتهای دنيائی آميخته با حقائقی ماورائی است که اگر به نفع يکی از ديگری چشم فرو بنديم بی شک به خطا رفته ايم و طبعآ از

مسير صحيح شناخت اسلام منحرف شده ايم ، زيرا بررسی يک کل ، با بررسی کامل تمام اجزاء آن امکان پذيراست.
نسخه رفتار آرمان گرايانه برای جامعه آرمانی، به درد جامعه امروز نمی خورد؛ نسخه آرمان گرا بايد برای جامعه امروز

طوری پيچيده شود که جامعه امروز را به سمت جامعه آرمانی سوق دهد. جامعه امروز ما آرمانی نيست و مملو از مفاهيم جنگ و ظلم و جور و تعـدی و تجاوز و فـقر و فساد و فحشا است. نسخه ای که از اين مـفاهيم ، به حجت اينکه مفاهيم نا پسند هستند . هرگز وهرگز توان اداره جامعه و اصلاح آنرا نخواهد داشت. و دور انداختن، محکوم کردن، و متهم کردن برنامه ای خاص، صرف اينکه در آن اين مفاهيم بکار رفته، کاری به دور از خرد و منطق است. مانند كاري كه امروز در اسلام در حال انجام است ، يعني با دست گرفتن به مفاهيمي احكام جزايي نابخردانه و سر گيچ كننده و خوشونت بار.
با تصور گل و بلبل، نمی توان عمل کسی را که وسايل طاعون زده را به آتش می سوزاند محکوم کرد !
با خيال تعادل قوا و سلامت، نمی توان عمل کسی را که به زخم چرکين داغ می گذارد ، تقبيح نمود !
اگر طاعون است، بايد آتش زدن را پذيرفت؛ و اگر بيماری است، بايد داغ نهادن را تحمل کرد.
ما که می گويم اگر سخن از اسلام است بايد قضاوت درباره آن را در کتاب اسلام خواند، نه فصلی از فصول آنرا ، بلكه تمامآ را. ولی اگر هم خواستيد تنها فصلی از آنرا بخوانيد، آنرا با همان فصل از همان کتاب تطبيق دهيد. زيرا مقايسه فصل صلح کتاب ديگری ، با فصل جنگ کتاب اسلام، اگر نگويم احمقانه است ! لا اقل ناعادلانه خواهد بود..

اکنون عناوين از فصول جنگ و صلح کتاب اسلام را بررسی می کنيم تا بدانيم که در چه سطحی از مقبوليت و معقوليت قرار دارد و آيا صاحب چنين اصول و احکامی را می توان صلح طلب دانست يا خير!
قرآن كريم مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد، همگى در صلح و آشتى در آئيد . يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً ( سوره بقره آيه 208 )

سِليم و سلام، در لغت به معنى صلح و آرامش است و بعضى آن را به معنى اطاعت تفسير كرده اند، و اين آيه همه افراد با ايمان را به صلح و سلام و تسليم بودن در برابر فرمان خدا دعوت مى كند .
در جاي ديگر باز هم قرآن مجيد مى فرمايد: اگر يكى از بت پرستان از تو در خواست پناهندگى كند به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود .

وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ إِسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتّى يَسْمَعَ كَلامَ اللّهِ ( سوره نوبه آيه 9 )
يعنى در نهايت آرامش با او رفتار كن، و مجال انديشه و تفكر را به او بده تا آزادانه به بررسى محتواى دعوت تو بپردازد، و اگر نور هدايت بر دل وى تابيد آن را بپذيرد!
بعد از آن اضافه مى كند: او را پس از پايان مدت مطالعه به جايگاه امن و امانش برسان تا كسى در اثناء راه مزاحم او نگردد. ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ.
و همين دستور را پيامبر اسلام (ص) به سربازان حکومت اسلامی تذکر می دهد آنجا که می فرمايد:
و ايما رجل من ادنی المسلمين او افضلهمم ، نظر الی رجل من المشرکين ، فهو جار ، حتی يسمع کلام الله؛ فان تبعکم فاخوکم فی الدين، و ان ابی فابلغوه مامنه. ( اصول كافي جلد 5 صفحه 28 )

هر کس از مسلمانان در هر مقام و منزلتی باشد خواه از امرا و بزرگان باشد يا از عوام مردم، اگر به يکی از مشرکين امان دهد، آن مشرک همانند همسايه شماست، تا بتواند سخن خدا و مبانی اسلام را بشنود و بشناسد؛ اگر

پس از مطالعه و بررسی آن را پذيرفت که برادر دينی شما می شود، و اگر نپذيرفت او را به سرزمين خودش برسانيد و با او کاری نداشته باشيد !

اسلام عهد و پيمان صلح با غير مسلمانان را معتبر می داند و اجازه پيمان شکنی نمی دهد تا زمانی که آنها نيز بر سر عهد خود باشند. و يا آن دسته از مشركين كه با آنها پيمان بسته ايد، هيچ گاه بر خلاف شرائط پيمان گام

3

برنداشتند و كم و كسرى در آن ايجاد نكردند، و احدى را بر ضد شما تقويت ننمودند. إِلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئاً وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَداً ( سوره تويه آيه 4 ) در مورد اين گروه تا پايان مدت به عهد و پيمانشان وفادار باشيد. فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلى مُدَّتِهِمْ. زيرا خداوند پرهيزكاران و آنها كه از هر گونه پيمان شكنى و تجاوز اجتناب مى كنند ، دوست مى دارد إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقين .
اگر بنا باشد گروهی متجاوز، ستمگر، خود خواه، و خونريز، به شما، به خانه شما، و به کشور شما حمله کنند و بدون دليل قتل و غارت کنند. آنوقت آئين صلح چه پيشنهادی دارد ؟ آيا در مقابل اين گروه بايد آرام بود ؟ به طرف آنها دست دوستی دراز کرد ؟ و يا اين كه نشست و شاهد تجاوزشان بود ؟
ما سوال می کنيم که آنچه در بوسنی، در قلب اروپای متمدن و مدعی حقوق بشر و تحت سياست سياستمداران مدعی صلح جهانی ، در زمان ما اتفاق افتاد، رسم کدامين آئين بود ؟
در مقابل گروهی وحشی که به خانه ديگری ( به جرم مسلمانی بودنش ) حمله می کنند و در برابر چشم پدر و مادرش به دختر آنها تجاوز می کنند و بعد با سر نيزه دهانه رحم را تا بالای سينه می شکافند ! که برای مدتی بخندند و خوش باشند ! از چه آئينی بايد پيروی کرد ؟
در برابر گروهی که اگر در راه زن حامله ای ديدند، بر سر جنسيت جنين شرط بندی می کنند و بعد بی هيچ ملاحظه ای شکم اش را می شکافند تا ببينند چه کسی برنده شده !! و سپس جنين را به سيخ می کشند و در برابر چشم خانواده کباب می کنند !! آئين صلح ! اين جا چه نسخه ای تجويز می کند ؟
در برابر قومـی که سربازانش نحـوه سر بريدن انسان (انسانهای بی پناه غير نظامی ) را روی حيوان خوک ، تعليم می بينند و تمرين می کنند ، و در ميدان عمل بر سر سرعت سر بريدن اين انسان ها مسابقه می گذارند !! چه بايد کرد ؟!!
آيا بگويم آئين ما آئين صلح است ! بکشيد ما را ، تحقير کنيد ما را ، غارت کنيد نام و ناموس ما را و اهانت كنيد دين و عقايد ما را. فرقي نمي كند ما هيچ نمی گويم !!؟

اما منطق آئين اسلام اين نيست؛ اسلام اجازه زير بار ظلم رفتن را به انسان نمی دهد؛ اسلام زندگی انسان را با زندگی انسانی می پسندد. اگر بنا باشد که زير بار ظلم و تجاوز و نا عدالتی همچون بردگان زندگی کند، زنده نباشد بهتر است. بايد قيـام کند و دفـاع از حق انسانی خود کند و با متجاوز بجنگد ! يا او را مجبور کند که قاعده اي انسانی زيستن را بپذيرد ، يا بکشد ، يا کشته شود. اني لا ازي المـوت الا السعادة و لا الحيـاة مـع الظالمين الا برما.

قرآن كريم می فرمايد : هركس به شما حمله كرد، همانند حمله وى بر او حمله كنيد و ازمخالفت فرمان خدا بپرهيزيد و زياده روى ننماييد و بدانيد خدا با پرهيزگاران است . فمـن اعـتدی عليکم فاعـتدوا بمثل ما اعـتدی عليکم و تقـوا اللـه . ( سوره بفره آيه 194 )

و اضافه مى كند: با مشركان و متجاوز گران به طور دسته جمعى پيكار كنيد، همان گونه كه آنها متفقاً با شما مى جنگند. وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكينَ كَافَّةً كَما يُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً . ( سوره تويه آيه 36 )

با كسانى كه با شما مى جنگند در راه خـدا پيكار كنيد. وَ قـاتِـلُوا فـي سَبيـلِ اللّـهِ الَّذيـنَ يُقـاتِـُلونَكُـمْ. ( سوره بقره آيه 190 ) ..... دقت شود ........ في سبيل الله پيكار كنيد. يعني براي صلح پيكار كنيد ، نه براي ظلم و خونريزي .

دستور جنگ با کسانی که با شما سر جنگ دارند، و صلح را ناپايدار ميكنند ، قاطع و مطلق است . اينجا ديگر سخن از صلح گفتن، و ناز و نوازش کردن و تن دادن به ذلت و پستی ، نيست.

صلح برای انسان و زندگی انسانی مطلوب است ولی اگر بنا باشد که گروهی از حقوق انسانی خود محروم شوند و با خفت و نکبت، و تحت اسارت و ظلم و تجاوزي ديگران زندگی کنند ديگر صلح ارزشی ندارد ، چـرا که در چنين شرايطی صلـح، معني خـود را که زندگـی انسانی در جامـعه ای آزاد می باشد. از دست داده است.
اسلام با کسانی که با منطق نمی شود با آنها سخن گفت و گستاخانه راه هدايت و ارشاد را سد مي کنند و از روی عناد و دشمنی ، آگاهانه با اسلام می جنگند ، با قدرت و شدت تمام برخورد می کند.
تعبير به فى سبيل اللّه ، هدفِ اصلىِ جنگ هاىِ اسلامى را روشن مى سازد كه جنگ در منطق اسلام، هرگز به خاطـر انتقـام جويى، يا جـاه طلبى، يا كشور گشايى و يا به دست آوردن غنـائم وحفظ منافـع باطل، يا اشغـال سرزمين هاى ديگران، و تسلط بر منابع کشور های ديگر نيست.
اسلام همه اينها را محكوم مى كند و مى گويد: سلاح به دست گرفتن و به جهاد پرداختن فقط بايد در راه خدا، و براى گسترش قوانين الهى، بسط توحيد، عدالت، دفاع از حق، و ريشه كن ساختن ظلم و فساد و فتنه و تباهى باشد.
حال اگر كسي به اين سبب و با اين توجيه، صلح را نپذيرفت و اقدام به جنگ کرد، جنگ در برابراو ، مبارزه براي صلح و آزادي است . چراکه در اينجا هـدف جنگ نيست، بلكه تمام تلاش در اين خواهد بود که از زير بار اين تحميل جنگ و ظلم و حق تلفي جامعه رهايي يابد. و خود را از زحمت آن خلاص کند.و درهنگام جنگ با تمام قوت و با گام هائی استوار راه مبارزه را اداره می کند؛ وهر لحظه منتظر
است که متجاوزگر متنبه شود ، بفهمد و دست از تجاوز و ظلم بردارد. هر لحظه منتظر است که زنگ صلح به صدا درآيد. اما نه به تزوير، بلکه به تدبير ! نه صلحی که گروه متجاوز برای نجات از مخمصه و هلاکت به آن دست زده اند، بلکه صلحی که از سر تسليم در برابر حق به آن متوسل شوند. اگر اينگونه شد ديگر اجازه ادامه جنگ را به متجاوزان نمی دهد.

قرآن كريم می فرمايد : اگر آنها از پيكار با شما كناره گيرى كنند و پيشنهاد صلح نمايند خداوند به شما اجازه تعرض نسبت به آنها را نمى دهد. فَإِنِ اعْتـَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقاتِلُوكُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَيْـكُمُ السَّلَمَ فَما جَـعَلَ اللـّهُ لَكُـمْ عَلَيْـهِمْ سَبيل (سوره نسا آيه 90 ) و موظفيد دستى را كه به منظور صلح به سوى شما دراز شده بفشاريد!!

علـى(عليه السلام) اميرمومنان و اسوه مسلمـانان طبق آنچه درنهـج البـلاغه آمـده به لشكريانش، قبل از شروع جنگ صفّين دستور جامعى در اين زمينه داده كه شاهد گوياى بحث ما است:
الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللّهِ لا تُقاتِلُوهُمْ حَتّى يَبْدَءُوكُمْ فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اللّهِ عَلى حُجَّة، وَ تَرْكُكُمْ إِيّاهُمْ حَتّى يَبْدَءُوكُمْ حُجَّةٌ أُخْرى لَكُمْ عَلَيْهِمْ، فَإِذا كانَتِ فَلاتَقْتُلُوا مُدْبِراً وَ لاتُصِيبُوا مُعْوِراً وَ لاتُجْهِزُوا عَلى جَرِيح وَ لاتَهِيجُوا النِّساءَ بِأَذًى وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْراضَكُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَراءَكُم:
با آنها نجنگيد تا آنها جنگ را آغاز كنند، چه اين كه شما بحمد اللّه (براى حقانيت خود) داراى حجت و دليل هستيد،و واگذاشتن، تا آنها نبرد را آغاز كنند; حجت ديگرى است به سود شما و بر زيان آنان، آن گاه كه به اذن خدا آنان را شكست داديد، فراريان را نكشيد، بر ناتوان ها ضربه نزنيد و مجروحان را به قتل نرسانيد، و با اذيت و آزار، زنان را به هيجان نياوريد، هر چند به شما دشنام دهند، و به سرانتان ناسزا گويند.
خدائی را که اسلام ، همه را به تسليم بودن در برابر حکم او دعوت می کند، رحمت را بر خويش واجب کرده : کتب علی نفسه الرحمه ( سوره انعام آيه 12 ) و در آغاز تمامی سوره هـای قرآن ، به استثنای يک سوره ، خود را با صفت رحمن و رحيم به بندگانش معرفی می کند. رحمت و صلح، اصل اسلام، مسير اسلام، و هدف اسلام است. در توصيف جامعه آرمانی اسلامی می گويند گرگ و ميش در کنار هم زندگی می کنند ! يعنـی تا اين حـد صـلح و آرامش و صـفا ميـان مـردم فـراوان خـواهد بـود. ولـی هميـن خـدائی که وصف ارحـم الـراحـمين زيبنده اسم جميل اوست ، وصف اشد المعاقبين را نيز دارد !! و در برابر گروهی که خدائی نيستند ، اهل صلح و آرامش نيستند و زندگي ديگر انسان ها را به مخاطره و مشكلات مي كشانند ، سلاح شدت عقاب به کار آمـد است تا وسيله بيـداری آنها شود و يا عامـل نابودی و مـحو شان گردد و بستر صـلح و آرامش، بی منازع و پايدار بماند.

و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته




وطنـدار گلـم عيـد ات مبـارك

خوشي وديـدوباز ديدت مبارك

تهیه وترتیب : الحاج احمد راتب نجم

سپتامبر 2009 آلمان

عيـد شما مبـارك

اسلام عـزيز از هر فرصتي براي ايجاد محبت و صفا ، بيـن افراد خـانواده استفـاده كـرده و دستور ميدهـد تا والــدين مخصوصآ پدر فاميل ، در ايام عيد ، مانند عيد فطر و يا عيد قربان و يا عيد غدير، شيريني و هديه اي براي فاميل اش بخرد و به خـانه بياورد تا كام همسر و فرزندانش را شيرين كنـد. روحشان را شاد و دل شان را پر از صفا و محبت گرداند. همسر و فرزندان هم بايد از او تشكر نموده و او را دعـاي خير كنند تا زنده است سالم باشد و هر سال عـيدي آنان را بيآورد و آنان را خوشحال كند.

در تقسيم بندي هديه هم دستور داده شده است كه پدر بايد دختران را بر پسران مقدم بدارد و سهم هر كس را به دست خـود به او بدهد .و فـرزندانش را مختـار سازد تا هـر نوعي كه دل خوشان است از تحفه هايشان استفاده ببـرند. و در انتخاب تحفه براي زن اش بايد توجه خـاص را مبـذول بدارد و شوق و خـواسته همسر اش را خيلي ها در نظر بگيرد.

قال رسول الله (ص) : من دخل السوق فاشتري تحفه فحملها الي عياله كان كحامل صدقه الي قوم محاويج و ليبدا بالاناث قبل الذكور ( وسائل شيعه ج15ص227)

رسول خدا (ص) فرمود : مردي كه داخل بازار شود و تحفه اي بخرد و آن را به خانواده اش برساند ، صوابش برابر با كسي است كه صدقه اي به نيازمندان برساند و هنگام تقسيم بايد به دختران بيش از پسران بدهد.

قلت لآبي عبدالله (ع) : ما حق المراة علي زوجها ؟ قال ... و لا يكون فاكهة عامة الا اطعم عياله منها و لا يدع ان يكون للعيد عندهم فضل في الطعام ان ينيلهم من ذلك شيآ لا ينيلهم في سائر الايام. ( وافي ج3 ص 116 )

شهاب گويد : به امام صادق (ع) عرض كردم : حق زن بر شوهرش چيست ؟ فرمود .... و هر ميوه اي كه همه مردم از آن مي خورند ، بايد به اهل بيت اش بخوراند و خوراكي را كه مخصوص ايام عيد است و در غير ايام عيد به آنها نمي رساند ، در ايام عيد به آنان برساند.

اسلام عزيز توصيه مي كند كه در ايام عيد مكالمات شرين و دوست داشتني را بايد مرد به زن اش و فرزندانش بگويد و غبـار زحمـات و تكاليفـي را كه در ايام روزه داري همسرش متقبـل شده است ، با بيـان خـوش و شيرين از چـهره همسرش بردارد .

قال رسول الله (ص) : قول الرجل للمراة اني احبك لا يذهب من قلبها ابدآ (وسائل شيعه ج14 ص 15 )

رسول خدا (ص) فرمود : مردي كه به زنش بگويد : من تو را دوست دارم ، اثر اين سخن هرگز از دل زن اش بيرون نخواهد رفت.

قال الصادق (ع) : اذا احببت رجلآ فاخبره بذلك فانه آپبت للمودة بينكما . ( اصول كافي ج6 ص 329 )

امام صادق (ع) فرمود : هر كس را كه دوست داشتي ، دوستي خود را به او اعلام كن ، زيرا اين عمل الفت و مودت را بين دو تن پايدار تر و محكم تر مي كند.

پروردگارا : در اين ايام خجسته عيد فطر قلب هاي ما را به هم نزديكتر بگردان.








علی ع وپیامیر ص

تهیه وترتیب : الحاج احمد راتب نجم

سپتمبر2009 آلمان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

الحمد الله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف النبياي و المرسلين و خاتم النبين ، امامآ متقين ، حبيب القلوب العالمين ، احمد محمود ابوالقاسم محمد صلي الله عليه و آل اجمعين

اما بعد

ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ

خداوند متعال در روزگاري كه جهل و تاريكي به اوج خود رسيده بود ، رسول گرامي اش را به مواجهه عالمانه با مردم با جدال احسن فراخواند.

جذابه عشق و اطاعت علي (ع) از پيامبر (ص) و تآثير آن در بينش عقيده تي او:

ادبيات ، گفتار و سخناني را كه علي ابن ابوطالب (ع) در نهج البلاغه در اطاعت از رسول خدا (ص) ذكر كرده است ، نقطه اوجي از عشق ، اطاعت ، پيروي و ايمان او نسبت به خاتم النبيا (ص) ميباشد . كه به طـور يقين ميتوان گفت كه در ميان اصحاب آن حضرت (ص) هيچ كس را نميتوان يافت كه در اين حد از دلدادگي به پيامبر (ص) و اطاعت از آن حضـرت (ص) باشد . شايد همين امـر سبب شده است تا در آيه مبـاهله از علـي ابن ابوطالب(ع) به عـنوان نفس پيامبر (ص) ياد شود.

علي (ع) هميشه در سخنان شان از رسول خدا (ص) با تعبير خليلي ياد مي كند ، چنانچه در جاي ميفرمايد : فآ ما آنا فآصنع كما صنع خليلي . و زمـانيكه ميخواستند حـديثي از آن حضـرت (ص) نقـل كند ، هميشه با تعبـير سمعت آخي و سمعت خليلي از مراد خويش ياد مي كرد. ( فضائل الاشهر الثلاثه ص 109 ) و بعضي مواقع هم با تعبير سمعت حبيبي از آن حضرت (ص) حديث نقل مي كرد.

عشق و اطاعت علي (ع) را نسبت به رسول گرامي(ص) ميتوان در نهج البلاغه جستجو كرد ، كه رسول خدا (ص) مراد واقعي او بوده است و علي (ع) هميشه ميكوشيد تا نشان دهد كه پيامبر (ص) موجودي برتر ، ويژه و اسوه و سزاوار عشق ورزيدن و اطاعت كردن است.

يكي از شناخت هاي كه علـي(ع) ميـكوشيد از رسول خدا (ص) نشان دهـد ، شناخت تاريخـي آن حضرت در مقايسه اي زمان جاهليت با دوره بعثت و نبوت است كه علي (ع) ميكوشيد تا نشان دهـد كه پيامبر (ص) چه تحول شگرف و عظيمي را پديد آورده و چگونه جامعه جاهلي و طاغوتي آن زمان را به جامعه اسلامي و مردمي تبـديل كرده است. كه از اين نوع توضيحات در باره مبعث و اهميت نقش رسول الله (ص) در موارد جامعه آن روز ، در نهج البلاغه به كسرت ديده مي شود. كه به خصوص در آغاز خطبه هايش ستايش خداوند (ج) و ستايش رسولش (ص) معمول بوده و بعدآ علي (ع) توضيحاتي دروصف رسول الله (ص) آورده است كه به طور كلي مربوط به نقش آن حضرت در برآوردن مردم از ظلمت جاهليت به نور ايمان و هدايت است.

از جمله در خطبه 89 علي (ع) آن تعبير زيباي را آورده است كه : ارسله علي حين فترة من الرسل ..... تا آخر..او را ( منظور خاتم النبيآ ) هنگامي فرستاد كه پيامبران نبودند و مردمان در خوابي دراز مي غنودند ، اسب فتنه در جولان ، كارها پريشان ، آتش جنگ ها فروزان ، جهان تيره ، فريب دنيا بر همه چيره ، باغ آن افسرده ،

2

برگ آن زرد و پژمرده ، از ميوه اش نوميد ، آبش در دل زمين ناپديد ، نشانه هاي رستگاري نا پيدا ، علامت هاي گمراهي هويدا ، دنيا با مردم ناخوشروي ، و با خواهنده خويش ترش ابروي ، بارش محنت و آزار ، خوردني آن مردار ، درونش بيم ، برونش تيغ مرگبار .

هم چنان تصويري كه علي (ع) در خطبه اول نهج البلاغه از خاتم النبيا (ص) داده است ، نگرش او را به نبوت و جايگاه آن را در فرهنگ انساني نشان مي دهد . اين خطـبه از جمله خطبه هـاي جامعي است كه از بحث خلقت عـالم تا فروعات فقهي را دنبـال كرده و در ميـانه ، راه و نقش انبيـآ را طـرح مي كند و هـدف ارسال انبيآ را ( ليستادو هم ميثاق فطرة ) بيان كرده و سپس شرايط ظهور خاتم النبيا (ص) را بيان كرده كه اهل الارض يومئذ ملل متفرقه و آهواء منتشرة و طوائف متشتتة بعد پيامبر (ص) آنفذهم بمكانه من الجهالة آنان را از جهالت نجات داد. و در خطبـه 185 هم اشاراتي در اين باره كه باز از نوع همـان اوصافي است كه در آغـاز خطبـه هايش در مورد رسول خدا (ص) بيان كرده است ، كه عشق بي پايان و اطاعت تام او را در برابر پيامبـر گرامي اسلام بيانگر است.

از نگاه علي (ع) نخستين ارث پيامـبر (ص) براي امت اسلامي ، قـرآن است (كتاب ربكم ) كه حلال و حرام و فرايض را بيان كرده است ودومين ارث ، سنت هاي رسول الله (ص) ميباشد كه الگوي بي نذير براي جامـعه و امت اسلام به شمار ميرود . و بعدآ اشاره اجمالي علي (ع) ، در باره رابط قـرآن و سنت و اهـل بيت است كه ارتبـاط اين ها را نا جدا خوانده ، كه يكي را براي ديگر تضمين ميداند.

در خطبه 94 هم علي (ع) تحليلي از نبـوت انبيآ و علت تسلسل آن را ميان اقـوام ارائه داشته ودر باره محبوبش رسول خاتم (ص) چنين ميفرمايد : فهو امام من اتقي و بصيرة من اهتدي ، سراج لمع ضوءة و شهاب سطع نوره و زند برق لمعه و روزنه است كه نور آن درخشيد . سپس مي فرمايد سيرته القصد و سنته الرشد و كلامه الفصل و حكمه العدل ............ تا اينكه كرامت اعزام نبوت از طرف خداي سبحان به حبيبم خاتم النبيا (ص) رسيد . نهاد اصلي وجود او را از بهترين معادن استخراج كرد و ونهال وجود او را در اصيل ترين و عزيزترين سرزمين ها و بهترين نسل ها كاشت و آبياري كرد ، او را از همان درختي كه ديگر پيامبران و انبيآ خود را آفريده بود ، به وجود آورد كه عترت اش بهترين عترت ها و خاندانش بهترين خاندان ها و درخت وجودش از بهترين درختان است . در حرم امن خدا روييد و در آغوش خانواده كريمي بزرگ شد كه شاخـه هاي بلند آن سـر به آسمـان كشيد كه دست كسي به ميوه آن نمي رسيد.

باز در خطبه 95 شان اشاره به موقعيت دشوار زمان بعثت خاتم النبيآ (ص) دارد و با همـان ادبيات زيبـاي خود اشاره به وضعيت جاهليت و غلبـه هوا و هـوس آن زمان داشته و اين كه رسول الله (ص) آمد : فبـالغ (ص) في النصيحة و مضي علي الطريقة ودعا الي الحكمة و الموعظة الحسنة .................. در نصيحت و خيرخـواهي نهايت تلاش را كرد و آنان را به راه راست راهنماي و مردم را به حكمت و موعظه نيكو دعوت فرمود.

در خطبه 100 باز به همان عشق و علاقه در باره آن حضرت (ص) سخن گفته و به ميراث پيامـبرعزيزاسلام در ميان امت اسلامي اشاره نموده و مي فرمايد : و خلف فينا راية الحق من تقدمها مرق و من تخلف عنها زهق و من لزمها لحق .......... نشانه حق را در ميان ما بر جاي گذاشت ، كسي كه از او پيش افتد از دين بيرون است و آن كس كه پس ماند تباه و سرنگون است و آن كه همراهش باشد رستگار و نزديك به اوست. پس در عزت و ناز دنيا بر يكديگر پيشي نگيريد ، و فريب زينت ها ونعمت ها را نخـوريد و مغرور نشويد . و پس از رنج و سختـي آن نناليد و ناشكيبا نباشيد ، زيرا عزت و افتخارات دنيا پايان مي پذيرد و زينت و نعمت هايش نابود مي گردد و رنج و سختي آن تمام مي شود و هر مدت و مهلتي در آن به پايان ميرسد و هر موجود زنده اي به سوي مرگ مي رود. علي (ع) در اين جا بر اسوه بودن پيـامبر (ص) كه در واقع چيزي جز اطاعت از سنت هاي آن حضـرت (ص) نيست ، تاكيد دارد ، كه اين خود درست بر اساس اين آيه قرآن مجيد است كه خداوند (ج) مي فرمايد : لَقَدْ كَانَ

3

لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا (سوره احزاب آيه 21 ) براي شما در زندگي رسول خدا (ص) سر مشقي نيكويي بود براي آنهـاي كه امـيد به رحمت خـدا (ج) و روز رستاخـيز دارند و خـدا (ج) را بسيار ياد مي كنند. عـلي (ع) در اين جا كه ارادت و عشق خالصانه اش را به پيامبر (ص) نشان ميدهد . روي مفهوم آيات قرآني ، به اسوه بودن پيامبر (ص) تاكيد زيادي ميكند . كه اين خـود نشان دهـنده اي ارادت و عشق بي پايان او به آن حضرت (ص) و پيروي از سيره اسوه و سنت رسول خدا (ص) ميباشد.

در خطبه 160 علي (ع) ابتدا با اين تعبير كلي مي فرمايد : و لقد كان في رسوا الله (ص) كاف لك في الاسوة..... براي تو كافي است كه راه و رسم زندگي پيامبر (ص) را اطاعت نمايي. و بعدآ با تاكيدي بيشتري اين مسآله را باز كرده و ابعاد زندگي پيامبر گرامي (ص) را تشريح مي كند و به صورت دستور مي فرمايد : فتآس بنبيك الا طيب الاطهر (ص) فان فيه اسوة لمن تآسي و عزاء لمن تعزي و احب العباد الي الله المتاسي بنبيه و المقتص لاثره .... پس به پيامبر پاكيزه و پاكت اقتدا كن ، كه راه و رسم او الگوي است براي الگوطلبان و مايه فخر و بزرگي است براي كس كه خواهان بزرگواري باشد و محبوب ترين بنده نزد خدا كسي است كه از پيامبرش پيروي كند و گام بر جاي قدم او نهد ...... و در آخر خطبه مي فرمايد : پس بايد از پيامبر(ص) پيروي كند و به دنبال او راه رود و قدم بر جاي او بگذارد ، و گرنه از هلاكت ايمن نباشد ، كه همانا خداوند(ج) محمد(ص) را نشانه قيامت و مژده دهنده بهشت و ترساننده از كيفر جهنم قرار داد. او با شكمي گرسنه از دنيـا رفت و با سلامت جسم وجان وارد آخرت شد و كاخ هاي مجلل نساخت تا جهـان را ترك گفت. ...وه ...وه چـه بـزرگ است منتي كه خـداوند (ج) با بعثت محمـد (ص) بر ما نهاده و چنين نعمت عظيم به ما عـطا فرموده است.

رهـبر پيشتازي كه او را پيـروي كنيم و پيشوايي كه بايد او را تداوم بخشيم .

در ادامه زندگي پيامبر (ص) كه شرح آن حضرت بسيار لطيف و زيبا است ، بيشتر تاكيد علي (ع) در مـوضوع پرهيز رسول خدا (ص) از دنياگرايي است و اين كه اساس تعلق خاطري به دنيا نداشت ، دل به زخارف آن نبسته بود و حتي پرده اي با نقش و نگاري را بر در خانه يكي از همسرانش تحمل نكرد و از او خواست تا آن را بردارد تا مبادا با ديدن آن تعلق خاطري به دنيا پيدا كند . آنگاه با تاكيد مي فرمايد: و اقد كان رسول الله (ص) ما يدلك علي مساوي الدنيا و عيوبها .

سپس بررسي مي كند كه آيا خدا (ج) رسولش (ص) را به خاطـر اين وضعيت بالا برد يا اهـانت كرد ؟ و آن جا مي گويد : پيداست كه خـداوند (ج) او را كـرامت كرد . پس براي يك مومن بهتر است تا به پيامبرخـويش تآسي كند و از جان و دل در راه اطاعت او كوشا باشد ، و اين بهترين نعمت الهـي است كه خداوند (ج) چنين پيشگامي به ما داده كه بايد از او پيروي كنيم . پيشوايي كه بايد جاي پاي او پا گذاشته و از او اطاعت تام به جا آوريم.

زمانيكه در نهج البلاغه علي (ع) نظر اندازيم ، و سخنان اين مرد بزرگمنش را عميقآ و دقيقآ مطـالعه و بررسي كنيم، به خوبي مشاهده مينمايم كه يكي از كساني كه از پيامبر (ص) وصف بسيار كرده و با عشق و علاقه وافر از آن حضـرت (ص) ياد نموده و خود را تابع تام رسـول الله (ص) ميداند و وصفش را در كتاب هاي شمـائل بيان كرده است . علي ابن ابوطالب (ع) مي باشد. !!

عبدالله بن عمران از قول مردي از انصار چنين نقل مي كند كه او از علي (ع) در مسجد كوفه در باره خصائص جسمي و ويژه گي هاي بدني پيامبر (ص) سوال كرد. علـي (ع) فرمود : رسول خـدا (ص) سپيد چهره و رنگ رخسارش گل فام ، چشمانش سياه و درشت ، موهايش صاف و نرم ، گونه هايش كم گوشت و استخواني و گردنش چون جام سيمين بود ، زلف داشت تا زير گلو و به هنگام راه رفتن اندكي به جلو متمايل ميشد و به هنگام برخاستن چابك و سريع بود ، هر گاه به سويي برمي گشت با تمـام بدن خود بر مي گشت ، دانه هاي عرق بر چـهره اش

4

چون مرواريد بود ....... جانم به قربانش.... روحم در اختيارش.... كه يادش مرا اندوهگين مي كند....درود و سلام خدا برروان پاكش باد.

رابطه شخصي علي (ع) با رسول اكرم (ص) از نكاتي است كه ابعـاد ديگري از اين عشق و اطـاعت را نشان مي دهد . علي (ع) نوعي احساس قرابت روحي و جسمي با رسول خدا (ص) داشت . در واقع وقتي از كودكي در كنار پيامبر (ص) بود و بعد هم بلافاصله اسلام آورد ، و سپس در هر لحظه در كنـار آن حضـرت (ص) مـاند ، احساس خاصي در او پديد آمد . چنانچه در خطبه قاصعه ( خطبه 192 ) چنين مي فرمايد : و قد علمتم موضعي من رسول الله (ص) بالقرابة القريبة ، و المنزلة الخصيصة ، وضعني في حجره و انا ولد يضمني الي صدره ، و يكنفني في فراشه ..... و لقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امه ، يرفع لي في كل يوم مـن اخلاقه علما و يامـرني الاقتداء به .........................................

و من در پي او بودم چنان كه شتر بچه اي در پي مادرش ، هر روز براي مـن از اخلاق خـود نشانه اي بر پا مي داشت و مرا به پيروي از آن مي گماشت ، هر سال در حرا خلوت مي گزيد ، مـن او را مي ديدم و جـز من كسي در آنجا نبود و وي را نمي ديد . آن هنگام جز خانه اي كه رسول خدا (ص) و خديجه ( س) در آن بود و هيچ كسي در آن راه نداشت ، مـن سومين آنان بودم . روشنايي وحـي را مي ديدم و بوي نبـوت را تنفس ميكردم ، و زمانيكه كودك بودم مرا درآغوش خود مي گرفت و در بستر مخصوص خود مي خوابانيد ، بدنش را به بدن مـن مي چسپانيد و بوي پاكيزه او را استشمام مي كردم ، و گاهي غذايي را لقمه لقمه در دهانم مي گذارد. پيامبر (ص) هـر روز نشانه تازه از اخلاق نيكو را برايم آشكار مي فرمود و به من فرمان ميداد كه به او اقتدا نمايم ، چند ماه از سال را در غار حرا به عبـادت مي گذراند ، و هنـگامي كه وحـي بر پيامـبر (ص) فـرود آمـد ، نالـه شيـطان را شنيدم و گفـتم اي رسول خدا (ج) اين ناله كيست ؟ برايم فرمود : اين ناله شيطان است. مـن در خانه اي بزرگ شدم و در كـنار كسـي زندگي كردم كه هر لحظه بوي نبوت را مي بوييدم.

احساس عشق و اطاعت علي (ع) در برابر پيامـبر (ص) در اين بود كه چـون نخستين ايمـان آورنده به رسول خدا (ص) بود . مي بايست بيشتر از ديگران تعهد خود را به رسول الله (ص) و احياي دين آن حضرت (ص) حفظ كنـد . و بدين ترتيب مي كوشيد تا سيره عمـلي خـود را با اتكا به سيره نبـوي مستند سـازد . و با همـه تلاش مي كوشيد كه تابع و مطيع رسول الله (ص) باشد . علي (ع) خود را پيرو راه رسول خدا (ص) مي دانست و بر اين باور بود كه سر سوزني از سنت نبوي تخطي نكرده است . و در خطبه 197 خود مي فرمايد : دانايان از اصحاب محمد (ص) مي دانند كه من يك لحظ هم بر خلاف خـدا (ج) و رسول گرامي (ص) قدم بر نداشته ام و همـه جـا از آن حضرت (ص) دفاع و پيروي كرده ام. و لقد علم المستحفظون من اصحاب محمد (ص) آتي لم ارد علي الله و لا علي رسولا ساعة قط . و لقد واسية بنفسي فـي المواطن التي تنكص فيـها الابـطال و تتآخر فيها الاقدام نـجدة اكرمني الله بها . و به جان خود ، پيامبر (ص) را ياري دادم كه قـهرمانان واپس مي خزند و گام هـا بر مي گريدند . آن دليـري بود كه خدا ي سبحان آن را به من كرامت كرد.

علي (ع) سپس نزديكي خود را با پيامبر (ص) تا آخرين لحظات زندگي آن حضرت (ص) دانسته مي فرمايد : و اقد قبض رسول الله (ص) و ان رآسه لعلي صدري ، و لقد سالت نفسه في كفي ، فا مررتها علي وجهي ، و لقد وليت غسله (ص) و الملائكة اعواني . و خود را نشان مي گيرد كه سزاوارتر از هـر كس به رسول خـدا (ص) است . يعني او خود را وفادار به پيروي از خاتم النبيا (ص) مي داند كه همـه چيزش را براي آن حضرت (ص) گـذاسته است. بنابراين اني لعلي جادة الحق و انهم لعلي مزلة الباطل چـون مـن از پيامبر (ص) اطـاعت مي كنم ، بر صراط مستقيم هستم و ديگران كه مخالفت با من و رسول الله (ص) كرده اند بر راه باطل روان گشتند. و در زمان خلافت اش كه با طلحه و زبير در اجراي امور مسلمان ها با او مخالفت مي كردند و از او ميخواستند كه با روش صحابه رفتار كند در خطبه 205 اش چنين مي فرمايد : من در هر امري و حكمي به كتاب خدا (ج) مي نگرم و ازسنت نبوي پيروي مي نمايم ، در اين زمينه به مشورت شما ها و مانند شما ها نيازي ندارم . و ما استن النبي (ص) فا قتديته . و ادامه ميدهد كه رسول خدا (ص) فرمودند : رحم الله رجلآ راي حقآ فاعان عليه ، آو راي جورآ

5

فردة ، و كان عونآ بالحق علي صاحبه . خدا رحمت كند آن كسي را كه حقي را بنگرد و ياري كند ، يا ستمي را مشاهده كرده ، آن را نابود سازد و حق را ياري داده تا به صاحبش باز گردد.

علي (ع) در فراگيري سنت ها رسول اكرم (ص) و سخنان آن حضرت (ص) حساسيت ويژه اي داشته است . كه در خطـبه 210 نهـج البـلاغه شان در باره دروغ بستن راويان بر رسـول خـدا (ص) و تقسيم بنـدي انـواع دروغـگويان به حسب انگيزه هاي شان ، از اصحابي ياد مي كند كه از هوا و هوس و از هر فرصتي براي حفظ احاديث بهره مي بردند. چنين مي فرمايد : ان في ايدي الناس حقة و با طلآ و صدقآ و كذبآ و ناسخآ و منسوخآ و عامآ و خاصآ و محكمآ و متشابهآ و حفظآ و وهما و لقد كذب عـلي رسول الله (ص) علـي عهده حتي قام خطيبآ مقال : من كذب علي متعمدآ فليتبوا مقعده من النار. احاديثي در دسترس مردم قرار دارد ، كه هم حق است و هم باطل ، هم راست است و هم دروغ ، هم ناسخ است و هم منسوخ ، هم عام است و هم خاص ، هم محكم است و هم متشابه ، هم احـاديثي كه به درستي ضبط گرديده و هـم احاديثي كه با ظـن و گمان روايت شده است. در زمـان پيـامبر (ص) آن قدر دروغ به آن حضـرت (ص) نسبت داده شد كه ايستاد و خطابه ايراد كـرد و فـرمود : هـر كس از روي عمد به من دروغ نسبت دهد ، جايگاه او بر آتش است. به خدا (ج) سوگند من از آناني بودم كه دوست داشتند تا اعـرابي از راه برسد و پرسشي از آن حضرت (ص) مطـرح كند و آنان جـواب آن حضـرت را بشنوند. و كان لا يمر بي من ذلك شيء الا سالت عنه و حفظته . اما من هر چه از خاطـرم مي گذشت از آن حضرت ( ص ) مي پرسيدم و حفظ مي كردم .

علي (ع) در خطبه 89 شان از رسالت خويش سخن ميگويد ، كه كاملآ از سنت و سخن رسول خدا (ص) سرچشمه گرفته و با اشاره به نسل پيشين از نسل زمانش مي خواهد تا در احوال اجداد و آباء خود بنگرند و بدانند كه هر چه آن روز پيامبر (ص) به آنان شنواند ، مـن به شما مي شنوايانم : اولآ از جايـگاه خود سخن گفته و از ارتـباط و نزديكي اش با رسول الله (ص) بيـان كرده و بعدآ مي فرمايد : و اين كه در بحـراني كه همه سستي ورزيدند ، آن حضرت ( ص ) به كار مشغول شد و اين كه چون كوه استوار ماند و به دفـاع از ضعيف و ذليل شدگاني پرداخت كه حقوقشان از ميان رفته بود . سپس مي گويد : اتراني اكذب علي رسول الله (ص) و الله لا تا اول من صدقه ، فلا اكون اول من كذب عليه . فـكر مي كنيد كه من به رسول الله (ص) دروغي روا مي دارم ؟ به خـدا سوگند مـن نخستين كسي بودم كه او را تصديق كردم ، و هرگز اول كسي نخواهم بود كه او را تكذيب كنم. فنظرت في امري ، فاذا طاعتي قد سبقت بيعتي و اذا الميثاق في عنق لغيري . در كار خـود انديشيدم ، ديدم پيش از بيعت ، پيـمان اطاعت و پيروي از سفارش رسول خدا (ص) را بر عهده دارم ، كه از من براي ديگري پيمان گرفت. (( كه اگر كار حكومت به جدال كشيده شد و باعث خون ريزي ميشد سكوت كن . )) بنآ هر چه مي كنم و هر چه در گذشته كردم صرف براي رضاي حـق و خـوشنودي روح آن سرور گـرامي ام است ، زيرا خـود را تابع مـطلق آن حضـرت گرامي (ص) ميدانم.

به هر حال ، تلاش علي (ع) آن بود تا در تمام حركات و سكناتش مقلد پيامبر گرامي اسلام (ص) باشد . وقتي بر اسب سوار مي شد ، دعاي الحمد لله الذي اكرمنا و حملنا في البر و البحر و رزقنا من الطيبات .... را مي خواند و سپس مي گفت : كذا فعل رسول الله (ص) و انا رديفه . رسول خدا (ص) چنين خواند، در حالي كه من پشت سر او بر دابه نشسته بودم . ( وسايل شيعه ج11ص390)

پيروان و دوستان و امامان ، همه تصريح كردنده اند ، كه علي ابن ابوطالب (ع) حاضر نبود به رآي خـود نظر بدهـد . فتوايش جـز سخن پيـامبر (ص) چيزي ديگري نبود ، ارداتش به پيـامبر (ص) تا آن حـد بود كه نقش انگشترييش در وقت صلح با حكومت شام رسول الله (ص) بود . ( مستدرك الوسايل ج3ص323 )

در روايت ديگري آمده است : لم يطق احد آن يحكمي صلاة رسول الله الا علي بن ابي طالب و علي بن الحسين. هيچ كس نمي توانست مانند پيامبر گرامي (ص) نماز بگذارد ، جز علي ابن ابوطالب (ع) و علي بن حسين (ع) .

6

عدي بن حاتم هم مي گفت : لم آر مصليا بعد رسول الله (ص) آتم ركوعا و لا سجودا منه . هيچ كس را پس از رسول الله (ص) كامل تر از او ( علي ابن ابوطالب ) در ركوع و سجود نديدم. ( مستدرك الوسايل ج5ص128)

به هر اندازه اي كه دركلام علي (ع) در مورد ستايش و معرفي رسول خدا (ص) در نهج البلاغه عميق شويم ، به همان اندازه خلوص نيت و اطاعت او را در فرمانبرداري و اطاعت از رسول الله (ص) تثبيت مي كنيم. چنـانچه در خطبه 96 شان در نهج البـلاغه آمده است : دفـن اللـه به الضـّغاين وأطفأ الله به الثّوائد ...... خـداوند(ج) به بـركت پيامبـر(ص) كينه ها را دفـن و آتش دشمني هـارا خامـوش كرد. با وجـود نازنين آن حضرت (ص) ميان دلها الفت و مهرباني ايجاد كرد ، انسان هاي خوار وذليل و محروم درپرتو آن حضرت (ص) عزّت يافتند و عزيزاني خودسر ذليل شدند. گفتار او روشنگر واقعيت ها و سكوت اوزباني گويا بود.

و در جاي ديگري در وصف آن رسول گرامي (ص) مي فرمايد : أظـهر به الشّرايع المجهولة و قمع به البدع المدخولة .............. خطبه:161.

با فرستادن پيامبر(ص) شريعت هاي ناشناختـه را شناساند، و ريشه بدعت هاي راه يافته در اديان آسماني راقطـع كرد، و احكام و مقررات الهي را بيان فرمود. پس هركس جز اسلام ديني را انتخاب نمايد به يقين شقاوت او ثابت، پيوند او با خدا قطع وسقوط اش سهمگين خـواهد بود، وسر انجامش رنج و اندوهي بي پايان و شكنـجه ‌‌اي پردرد مي باشد. و در خطبه 192 باز هم در وصف حبيب دل اش رسول الله (ص) چنين سخن مي كند :

فانظروا الي مواقع نعم الله عليهم حيـن بعث اليهم رسـورلاً قعد بملته طاعتهم وجمع علي دعوته ألفتهم.........

حال به نعمت هاي بزرگ الهي كه به هنگام بعثت پيامبراسلام (ص) برآنان فروريخت بنگريد كه چگونه اطاعت آنان را بادين خود پيوند داد و با دعوتش آنهارا به وحـدت رساند چگونه نعمت هاي الهي بالهاي كـرامت خود را با بعثت آن حضرت (ص) برآنان گستراند و جويبارهاي آسايش ورفاه برايشان روان ساخت و تمام بركات آيين حق آنهارا دربر گرفت.

در خطبه 160 سيرت و اسوه رسول الله (ص) را شيوه يك زندگي آبرومند نشان داده ، هم به خودش و هم به يارانش چنين ندا مي دهد :

ولـقَد كـانَ فـي رَسـوالله كـافٍ لَكَ في الأُسـوة وَ دليـلٌ علـي ذَمّ الدُّنـياء ....................

براي تو كافيست كه راه و رسم زندگي پيامبر (ص) را اطاعت نمايي تا راهنماي خوبي براي تو در شناخت بدي ها و عيب هاي دنيا ورسوايي ها و زشتي هاي آن باشد چه اينكه دنيا از هرسو بر پيامبر (ص) باز داشته و براي غير او گسترانده شد از پستان دنيا شير نخورد، و از زيورهاي آن فاصله گرفت...

پيامبر (ص) در دنيا چندان نخورد كه دهـان را پر كند و با دنيـا با گوشه چشم نگريست ، دو پهلويش از تمام مردم فرورفته تر و شكمش از همه خالي تر بود......همانا پيامبر (ص) بر زمين مي نشست و غذا مي خورد و چون برده ساده مي نشست و با دست خود كفش خود را وصـله ميزد و جامه خـود را با دست خـود مي دوخت و بر الاغ مي نشست وديگري را پشت سر خود سوار مي كرد پرده بر در خانه اوآويخته بود كه نقش و تصوير ها در آن بود به يكي از همسرانش فرمود : اين پرده را از برابر چشمان من دور كن كه هرگاه نگاهم به آن مي افتد به ياد دنيا و زينت هاي آن مي افتم .

علي (ع) ايمان و عقيده اش را به رسول خدا (ص) با قاطيعيت و بدون تزلزل چنين تعريف مي كند :

فهو اميـنك المـأمون وخـازن علمـك المـخزون .................................خطبه72

او پيامبر(ص) امين و مورد اعتماد و گنجينه دارعلم نهان و شاهد روز رستاخيز و برانگيخته اي تو براي بيان حقايق و فرستاده حق تعالي (ج) بسوي مردم است................................ يعني: انسان كريم براي تشريح حقايق كريمانه...............

اشــهدُ أنّ محــمداً (ص) عــبده و رســوله............ خطبه:178. 7

شهادت مي دهم كه محمد(ص) بنده و فرستاده و برگزيده ا‌ي خدا (ج) ازميان انسان هاست. پيامبر(ص) براي تشريح حقايق آيين الـهي انتخاب و به ارزش هاي ويژه اخلاقي گـرامي داشته شد. اورا براي رساندن رسالتي كريمانه اش برگزيد ، نشانه هاي هدايت به وسيله‌ اي او اشكار و تاريكي جهل و گمراهي با نور هدايت او ازميان رفت........ يعني كه ، اجراي حدود الهي همراه با لطف و مهرباني .........

ستايش مي كنيم خداوند (ج) را براي تكميل نعمت هاي او و تسليم بودن در برابر بزرگي او ، و ايمن ماندن از نافرماني او ، و در رفع نيازها از او ياري مي طلبيم ، زيرا آن كس كه خدا (ج) او را هدايت كرد هرگز گمراه نشد، و آنرا كه خدا(ج) دشمن دارد ، هرگز نجات نيافت ، و هر آن كس را كه خداوند (ج) بي نياز گردانيد ، نيازمند نخواهد شد .

پس ستايشي خداوند، گران سنگ ترين چيزي است و برترين گنجي است كه ارزش ذخيره شدن دارد ، و گـواهي مي دهيم كه جز خداي سبحان و يكتاي بي شريك معبودي نيست . شهادتي كه اخلاص آن آزموده و پاكي و خلوص آن را باور دارم و تا زنـده ام بر اين باور اسـتوارم ، و آن را براي صحنـه هاي هولناك روز قيـامت ذخيره مي كنم ، زيرا شهـادت به يگانگي خـدا (ج) نشانه استواري ايمان ، باز كننده اي درهاي احسـان ، مايه خشنودي خدا رحمان ، و دور كننده شيطان است.

شهادت مي دهيم كه محمد (ص) بنده خدا (ج) و فرستاده اوست . خداوند (ج) آن حضرت (ص) را با ديني آشكار و نشانه اي پايدار و قرآني نوشته شده و استوار و نوري درخشان و چراغي تابان و فرمان آشكار كننده فرستاد ، تا شك و ترديد ها را نابود سازد و با دلايل روشن استدلال كند و با آيات الهي مردم را پرهيز دهد ، و از كيفر هاي الهي بترساند ، و نعمت هاي بهشتي را آشكار سازد.

از علي آمور اخلاص عمل

خداوندا ! ما را در مسير جهاد و ايثار و فداكاري در طريق آئين محمدي (ص) استوار و ثابت قدم بدار.

بارالها ! اين افتخار بزرگي را كه به ما مرحمت فرمودي كه داعيان آئين پاك تو و سنت پيامبر (ص) باشيم هرگز از ما سلب مكن.

پروردگارا ! در اين هنـگام كه طوفان شديد از شرق و غـرب براي مـحو آثار آئين پاكت درگـرفته ، به مـا قدرت بيشتر، ايمان محكمتر ، ايثار فزونتر و اخلاص فراوانتر مرحمت فرما .

تهيه و ترتيب

احمد راتب نجم

ماه سپتامبر 2009

المان

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen